Plot Point (+18)

250 45 56
                                        

دومین حادثه‌ی محرک، مادر جونگکوک بود که سر میز شام، تماسی اضطراری دریافت کرد و بدون تمام کردن غذاش، میز رو ترک کرد.

+تو گالری یه مشکلی پیش اومده.

زن در پاسخ چهره‌ی پرسش‌گر همسرش گفت و پاشنه‌ی‌ بلند کفش‌هاش صداهای بلندی رو ایجاد کردن، زمانی که با برداشتن کیف و پالتوش از پله‌ پایین می‌اومد.

+خوب بخوابی عزیزم.

بوسه‌ای سریع روی موهای فندقی پسرش گذاشت و بعد در کسری از ثانیه ناپدید شد. آقای جئون با بیخیالی به ادامه‌ی جویدن محتویات بشقابش پرداخت و جونگکوک هم از پدرش تقلید کرد، فقط چون این از نظرش چیز بزرگی نبود.

تکالیفش رو انجام داد، برای ازمون فرداش درس خوند و بعد ساعت ده شب به تخت رفت. افکاری که تمام روز به گوشه‌ای هل داده بود، حالا به ذهنش سرازیر شده و پلک گرم از خوابش رو میپروندن. کمتر از شش ساعت برای خواب وقت داشت و با این‌حال، تصویر کراشش با کلاه‌گیس زنانه از جلوی چشم‌هاش کنار نمی‌رفت.

نفس عمیقی کشید. پتو رو بین انگشت‌هاش فشرد و لب‌هاش رو زبون کشید. نفس عمیق بعدی. اتاق غرق در تاریکی مطلق و نفس‌های سنگین پسر، مشابه خس‌خس‌های خفه‌ای به گوش می‌رسید. توی سرش، اون هم یکی از مشتری‌های یونگی بود. مبلغ هنگفتی رو نقد روی میز اتاق میگذاشت و مرد مقابل چشم‌هاش مکث میکرد، قبل از اینکه از روی صندلی بلند بشه و بدن ورزیده‌ و مردونه‌اش توی پیراهن تیره و دامن نسبتا کوتاهی، توجه جونگکوک رو جلب کنه.

تتوهایی که از زیر آستین‌های کوتاه پیراهنش تا نوک انگشت‌هاش کشیده میشدن و چهره‌ای که ذره‌ای به دامن و جوراب شلواری خاکستری مرد نمی‌اومد. موهای بلندی که تا روی شونه‌هاش می‌رسید و رژلب مات تیره‌ای که پوست رنگ پریده‌اش رو حتی سفید‌تر از قبل نشون می‌داد. دست جونگکوک زیر پتو خزید و درحالی پایین تنه‌اش رو از روی شلوار پیژامه‌اش لمس کرد که پشت دست دیگه‌اش رو روی لب‌هاش می‌فشرد. فقط با همین تصورات کوچیک، داغ کرده بود.

"کاندوم داری.. یا قراره من رو هم حامله کنی؟"

مرد با تمسخر گفت و به آرومی میز کم ارتفاع رو دور زد. موهای بلندش رو پشت گوش‌هاش زد و درحالی مقابل جونگکوک روی میز نشست که نگاه پسر با هر قدم، از شدت شهوت می‌لرزید. اره.. اگر یونگی اونجا بود، حتما با کنایه تحقیرش میکرد.

"من لباس‌های یه زن رو پوشیدم.. و تو هنوزهم به طرز داغونی بچه‌ننه‌ای. به خودت نگاه کن.."

مرد با جدیت گفت و نیشخند گوشه‌ی لبش ثانیه‌ای کنار نرفت، وقتی که دست‌هاش رو پشت سرش روی میز چوبی تکیه داده و با تکیه دادن به عقب، یکی از پاهاش رو بالا می‌آورد تا آل‌استار مشکی و دخترونه‌اش رو بین پاهای پسر کوچکتر بذاره.

To Kill A MockingbirdTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon