PART (2)

21 3 2
                                        

(به پارت یک دوباره یه سر بزنید)

.
.
.
.
.
.
_خب میشنوم اقای کیم ؟!

به طور سوالی جملشو بیان کرد که به معنای این بود چیکار باهام داری

به طور نمایشی کتشو صاف کرد و گفت

_راستش زیاد نمیخام و طفره الکی برم و با جملات نمایشی مثل اشنا شدن باهم بگذرونیم
ازت میخام که وارد تیمم بشی.
و این یه درخواست نیست یه دستوره اقای لی رفتن کارای انتقالیتو انجام بدن

راجب چی حرف میزد؟!
یعنی چی که بخششو عوض کرده بودن ؟!
این مرد کی بود...؟!

_اقای کیم راجب چی صحبت میکنید ؟! من اصلا متوجه حرفاتون نمیشم تیم چی؟!
توی اون تیم چه اتفاقاتی میوفته اصلا این تیم چه تیمیه چه بخشیه؟!
یعنی من رو به همین راحتی جا به جا کردن...؟!

جمله اخرشو با صدای کمی که انگار توش نا باوری موج میزد گفت براش عجیب بود اون به همین راحتی اتتقال پیدا کرده بود
شاید به زبون حرف اسونی بیاد اما اومدن توی این بخش یکی از ارزوهاش بود و برای رسیدن به اینجا تلاش های زیادی کرده بود

_تیم من یک تیم زیر زمینیه ما از خود نخست وزر دستور میگیریم قرار نیست وقتی میای توی تیم من برات اتفاقی من جمله پایین اومدن درجه‌ات باشه بلکه چقتی وارد تیم من میشی یعنی درجه‌ات از آقای لی هم بیشتر میشه
اینو بهت گفتم که نگران جایگاهی که قراره توش خدمت کنی نباشی
و اما راجب کار ما ، تیم ما یک تیم پیشرفته‌ست که فقط دنبال قاتل های سریالی و پولشویی و.... ست و بهت بگم به ما کارای پیش پا افتاده نمیدن
تیم کد سیاه یک تیم کاملا مخفیه...

کد سیاه؟!
یعنی دیشب کار این مرد بود؟!

_دیشب شما سیستم پایگاه رو هک کردین؟!

_بینگو
زدی به هدف جئون
امنیت سایبری اینجا بخاطر مدارک مهمش زیر دست من اداره میشه و یه سیستم سه لایه برای اینجا درست کردم و تو تونستی هکش کنی
کسی که بتونه چیزی که من خلق کردم و زیر سوال ببره یعنی ادم لایقی برای ورود به تیم منه

این مرد ادم عجیبیه حرفاش رو جوری با ارامش میزنه که انگار با چشماش میتونه بگه داخل سرت چی میگذره
از روانشناسی سیاه داره برای شناخت من استفاده میکنه
موقعی که داره حرف میزنه مستقیم به چشمام نگاه میکنه و وقتی حرکتی انجام میدم مشابه‌ش رو انجام میده
موقعی که صحبت میکنه از جملات استفاده میکنه که میخاد جوری جلوه بده من ادم مهمیم که خودمو دست بالا بگیرم و حواسم ازش پرت بشه برای نفوذ راحت تر به ذهنم
اون ادم قویه باید مراقب حرکاتم جلوش باشم

توی ذهنش با خودش کمی تحلیل از مرد بزرگتر انجام داد و حالا داشت به مرد نگاه میکرد
موهاش موج دار روی چشماش ریخته بود و ابروهاشو پوشونده بود

CODE NOIR Donde viven las historias. Descúbrelo ahora