" البته که نمی‌کنه، جونگ‌کوک. بعد از کاری که برادرت کرد باید خوشحال باشه که گرگ الفای یونگی نکشتش. یونگی قرار بود شب عروسی باهاش باشه ولی جیمین فرار کرد و اجاره داد آلفا های دیگه‌ای چیزی رو که مال اون بوده تصاحب کنن. "

در مورد گرگینه تندخویی مثل یونگی اینکه هنوز امگایی مثل جیمین رو می‌خواست چیز عجیبی بود. جونگ‌کوک بدنش به لرزه افتاد و با قاطعیت گفت:

" اون هیچ کار وحشتناکی نکرده. فقط سعی کرد زندگی خودشو داشته باشه. همین. این مسئله به یونگی یا هیچ‌کس دیگه‌ای این حق رو نمی‌ده که باهاش مثل هرزه‌ای که به هر روشی می‌شه کردش رفتار کنن."

گاهی فراموش می‌کردم جونگ‌کوک شکلاتی ام هنوزم چقدر پاک و معصوم بود. هیچ چیز تا این حد تحریکم نمی‌کرد. آسانسور توی طبقه‌مون ایستاد و من جونگ‌کوک رو به داخل پنت‌هوس‌مون هدایت کردم. مشتاقانه و مصمم سعی داشتم حواسشو از نگرانی‌ش پرت کنم.

" خودت می‌دونی یونگی چقدر می تونه کله خر باشه. من---"

روی دست‌هام بلندش کردم، لب‌هامو روی لب‌های بازش فشردم و جلوی بیشتر حرف زدنشو گرفتم. با تعجب نفسشو حبس کرد بعد عقب کشید. با اخم و به تندی گفت:

" تهیونگ، من جدیم‌.! "

از پله‌ها بالا و به سمت اتاق خوابمون بردمش. به آرومی درحالی که روی تختمون پایین می‌ذاشتمش، گفتم:

" می‌دونم. "

روش خیمه زدم و اون سرشو تکون داد.

" داری اذیت می‌کنی. "

همین‌طور که دست‌هامو روی پاهای باریکش تا رون های گوشتی و تُپُلش بالا می‌کشیدم، نفس‌هاش اوج گرفتند. انگشتمو زیر پارچه‌ی لباس‌زیرش قلاب کردم و پایین آوردمش. به آرومی گفت:

" از اینکه منو جدی نگیری خوشم نمیاد. "

تی شرت گشادشو بالا زدم و پاهاشو باز کردم، آلت تناسلی مردونه فوق‌العاده‌‌اش برام نمایان شد. تحریک شده بود، اما توی صداش ردی از جدیت و خودداری موج می‌زد، برای همین خودمو بالا بردم و کنارش دراز کشیدم. قبل از اینکه شروع به صحبت کنم به آرومی بوسیدمش و سعی کردم از رایحه و قدرت باند الفام استفاده کنم تا گرگ امگامو کمی آروم کنم .

" من جدیت می‌گیرم، جونگ کوکم ، ولی تو بابت چیزی نگرانی که من هیچ راهی برای تغییر دادنش ندارم. من نمی‌تونم به یونگی بگم چی‌کار کنه. من کاپوشم، درست، ولی جیمین امگاشه و من نمی‌تونم دخالت کنم. این یکی از قوانینیه که باید بهش پایند باشم، و تو اینو می‌دونی. "

چشم‌های آبی‌ش لبریز از درک شد، جوری که انگار متوجه شرایط شده باشه.

" دست از فکر کردن راجع بهش بردار. برادرت از پس خودش برمیاد. "

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯𝐤}Where stories live. Discover now