≼𝐊𝐢𝐦 𝐣𝐮𝐧𝐠𝐤𝐨𝐨𝐤≽

1.1K 138 27
                                    

≼کیـم جونـگگوک≽

-دهنت رو ببـند کوک. اینطوری میتونم روی کارم تـمرکز کنم.
-ولی من به درمان نیـازی ندارم.

تهیونگ غرولندی کرد و اخم هاش رو توی هم کشید.
-که چی؟ می خوای دوباره بزنه به سرت و خودتو توی دریا بندازی یا به پیشخدمت پیشنهاد سـکس بدی؟

گونه های جونگکوک کمی سرخ شدن.
-اون فقط یه اشتباه بود. چطور میتـونی سرزنشم کنی؟ من ازت عذرخواهی کردم!

می خواست از جاش بلند بشه که تهیونگ با فشردن شونه هاش، اون رو روی تخت برگردوند.
-به هر حال باید درمانـش کنی.

تهیونگ گفت و دوباره مشغول نوازش سر جونگکـوک شد.

-تو حتی نمیدونی باید چـطور این کارو انجام بدی!

جونگکوک با طعنه گفت و دست هاش رو روی سینه اش قفـل کرد.

-نگران نباش. من با جیمین زندگـی کردم و خب؛ یه چیزایی ازش یاد گرفتم.

سعی کرد به جونگکوک اطمینان بده و وقتی بالاخره پسر تسلیم شد، به کارش ادامـه داد.
بالای سر جونـگکوک نشست و دست چپش رو روی چشم های پسر کشید تا از بسته بودنشون مطـمئن بشه.

-خیلی خب حالا سعی کن بخـوابی!
-اما...
-گفتم بخـواب!

با تحکم گفت و چند دقیقه ای صبر کرد تا پسر به طور کامل به خواب بره. جیمیـن هم قبل از هر روان درمانی این کارو انجام میداد پس تهیونگ می تونست با این روش، جونگـکوک رو درمان کنه.

-ذهنت رو خالی کن. تو یه دلفـینِ گمشده ای که خانواده اش رو پیدا کرده.

جونگکوک دست هاش رو کنار پهلـوهاش گذاشته بود و سعی می کرد چرندیاتی که تهیونگ به زبون میاره رو تحـمل کنه. تهیونگ هیچ سر رشته ای در روان شـناسی نداشت و حالا جونگکوک باید صـبوریت به خرج میداد.

-تو یه پرنده ای که از قفـس آزاد شده. رها شدی و حالا داری پرواز می کنی.

با کنجکاوی به پلک های بسته جونگـکوک زل زد. اون وارد خلسه شده بود؟

-ایان چطور به وجود اومده؟!

سعی کرد مثل جیمین از سوالاتِ مفهومی برای فهمیـدن مشکل جونگکوک استفاده کنه اما با نشنیدن جوابی از پسـر، سوال دیگری رو مطرح کرد.

-ایان از چی می ترسه؟

و دوباره صدایی به جز تیک و تاک ساعت شنـیده نشد. برای بار سوم هم سوالی پرسیـد اما وقتی به جای جـواب، صدای خروپف جونگکوک بلنـد شد، ابروهاش رو بالا انداخت.

لگدی به پهلوی پسر کوچکتر زد و توپیـد :

-خوابیدی؟ باورم نمیـشه!

جونگکوک از جا پـرید و به ملافه کنارش چنگ زد. گیـج به نظر می رسید.
-خودت ازم خواستی که بخـوابم. قصد داشتی بهم تلقین کنی که یه حیوونم!
-اما منظورِ من این نبود!

𝐕𝐄𝐍𝐎𝐌 | ونــومWhere stories live. Discover now