در حال نگاه کردن به پدرم بودم که با صدایی که اومد جيغ نسبتاً بلندی کشیدم و سریع دستمو روی گوشام گذاشتم
بعد اینکه فهمیدم با جیغ زدنم چه گندی زدم دوباره به حالت قبلیم برگشتم طوری که فقط خودم بتونم ببینمشون
.
.
.
.
Writeدر گرون قیمت خونه با گلوله ای سوراخ شده بود اون به مثال عزرائیل دختر درو با لگد محکمی که زد در رو شکست و اومد داخل
اطرافش رو شش مرد سیاه پوست عضله ای با دو پسر کره ای و با کلت کمری احاطه کرده بودند
که با اشاره ای که کرد چهار نفر از اونها اصلحه هاشون بالا آوردن و مرد بزرگتر رو محاصره کردند
و چهار نفر به دنبال دختر گشتند سولهی محو زیبایی پسر مخصوصا با لباس هایی که پوشیده بود شده بود و بی توجه به موقعیتش چشم از اون بر نمیداشت
که با گرفته شدن یقه لباسش از پشت متوجه وضعیت شد
.
.
.
.
Solhiهمون طور که داشتم چشمای تیله ای و صورت جذابش و
پیرسینگ روی ابرو و لبشو تو دلم تحسین میکردم از پشت
کشیده شدمبیا گند زدی احمق چشم چرون بیا حالا میخای چه گوهی بخوری؟
محکم پرتم کردن روی زمین که وقتی سرم رو بالا آوردم... چشمام تا آخرین حد ممکن باز شده بود
نه تنها با شدت بدی به زمین خورده بودم بلکه الان فقط پنج سانت با دیکش فاصله داشتم
سولهی جون بگیر اینم هدیه تولدت خیلی خوش شانسی
نه؟تو اون لحظه تمام فحش هایی که از زمان تولدم تا الان بلد بلد بودم رو نصیب صدای درونم کردم اصلا نمیفهمه تو چه وضعیتی چه چیزی رو بگه
سرمو بالا تر آوردم تا بتونم صورتش رو ببینم...و الان که میتونم از نزدیک ببینمش میفهمم که چقدر.. چقدر ازش متنفرم از همه چیش متنفرم از وجودش و نفس کشیدنش به کل متنفرم به خصوص از اون پوزخند مسخره ش
کسی که باعث شد بهترین روز زندگیم تبدیل بشه به وحشتناک ترین و بدترین روز زندگیم
چون دیگه من داخل این تاریخ به دنیا نیومدم بلکه هم جسمم فروخته شده هم به بردگی گرفته شده بودم و هم توسط کسی که سال ها مراقبم بوده کشته شدم
اصلا کی فکر میکرد کسی که بیشترین محبت ممکن رو از
پدرش دریافت میکرد الان به دست همون پدر فروخته شده
باشه؟قطره اشکی ناخواسته از چشمام روی گونم سر خورد و به
پایین رسیدو اون بازم با بی رحمی تمام به افرادش گفت:
- اول بی هوشش کنید بعد دست و پاشو ببندید و بندازینش تو جعبه ... عاا راستی دهنش هم ببندید معلومه که خیلی شره!
![](https://img.wattpad.com/cover/366924904-288-k40583.jpg)
YOU ARE READING
_°D•r°e•a°m_
Randomرویا؟... من هیچ وقت رویا یا آرزویی نداشتم چون هروقت اراده ای میکردم اون چیز زود در اختیارم قرار میگرفت اما حالا باید اعتراف کنم چیزی هست که هیچ وقت نمیشه با پول بدستش اورد لبات... لبات تنها ترین و اولین و آخرین رویای شیرین منه رویایی که با هر بار...