𝐀𝐩𝐩𝐥𝐞 𝐏𝐢𝐞 ᴶᶦᵏᵒᵒᵏ 𝐏𝐭.𝟑

95 15 13
                                    

بادی که تو دشت می‌وزید طره موهای بلوندش رو همراه ساقه‌های سبز گندم تو هوا به رقص در می‌آورد

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

بادی که تو دشت می‌وزید طره موهای بلوندش رو همراه ساقه‌های سبز گندم تو هوا به رقص در می‌آورد. گه‌گاهی با کوبیدن پاش و شل کردن افسار اون هم با باد همراه می‌شد و همراهش تو دشت بزرگ می‌دوید. با اَش از بین خاک و علف‌ها می‌گذاشت، می‌تونست از شیهه‌های اَش بفهمه که چقدر از اینکه آخر هفته با هم به دل طبیعت زدن خوشحاله ولی این سوارکاری برای خودش مثل همیشه نبود. هر بار که روی زین بالا پایین می‌شد، احساس می‌کرد فکر و ذهنش تو جایی غیر از جمجمه‌اش  قراره دارن و به همین خاطر گاهی چشم‌هاش روی هم می‌افتاد و صدای خانوم جئون تو سرش اکو می‌شد. حس یه پرنده آزاد شده رو داشت که رویای برگشتن به قفس رو در سر می‌پروند.

نمی‌دونست باید چیکار کنه، جواب اون زن و مرد رو چی بده! 

"آقای پارک، جونگکوک این روزها غیرقابل کنترل شده! منظورم از جنبه بدش نیست اون همیشه یه پسر بچه شیطون و پرانرژی بود اما این روزها به شدت خیال‌پردازی می‌کنه! "
حتی الآن هم می‌تونست نگرانی و اضطراب رو در اعماق اون کلمات حس کنه.

"مدام از این حرف میزنه که میخواد بره شهر، درس بخونه و مثل شما دکتر بشه ولی اون نمی‌دونه دنیای بیرون از این دهکده چقدر می‌تونه بی‌رحم باشه! "
اون لحظه جیمین به منظور موافقت صادقانه سرش رو برای تایید حرف زن تکون داد. به شدت با اون زن موافق بود بالاخره اون توی شهر بزرگ شده و اونجا درس خونده بود، بهتر از هر کسی می‌دونست برای پسر معصومی مثل جونگکوک چه اتفاقات وحشتناکی ممکنه در شهر با کارخونه‌های بزرگ و آدم‌های فرصت‌طلب توش، بیافته.

"من و پدرش نمی‌خوایم مانع پیشرفتش بشیم ولی از طرفی پدر کوک قبلا خودش این راه و رفته و اصلا قبول نمی‌کنه که جونگکوک درد و رنجی که اون کشیده متحمل بشه‌. "
از نگرانی و گذشته آقای جئون خبر داشت، بالاخره اون دکتر دهکده بود و از خیلی از راز‌ها باخبر بود. وقتی هر ماه زانوهای آقای جئون رو معاینه می‌کرد و بهش تذکر می‌داد تا کمتر به خودش و بدنش فشار وارد کنه، فهمیده بود که اون مرد تو نوجوانی وقتی به این کشور مهاجرت کرده مثل خیلی از بچه‌های دیگه تو سن کم مجبور به انجام کارهای سخت و طاقت‌فرسا تو کارخونه‌ها شده‌. در دهه‌های گذشته، کار تو کارخونه‌های نساجی جون خیلی از بچه‌های بیچاره رو گرفته بود!

𝐉𝐢𝐤𝐨𝐨𝐤 / 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧 𝐎𝐧𝐞𝐬𝐡𝐨𝐭Kde žijí příběhy. Začni objevovat