بعد از گفته شدن این جمله توسط یوهان، طولی نکشید که لبهاش رو به لبهای گائون متصل کرد و نرمههای وانیلیش رو بوسید.
طعم خامهای که گائون کمی پیش روی لبهاش مالیده بود، داخل دهن یوهان پیچید و برای چرخوندن زبونش داخل دهن پسر، بیشتر مشتاقش کرد.
با اینکه دست چپش کیک رو نگه داشته و فقط دست راستش آزاد بود، اما بیخیال لمس کردن بدن گائون نشد. انگشتهاش رو از پشت گردن پسر به پایین سُر داد و با دستش مسیر گودی کمر تا باسنش رو نوازش کرد.بدن گائون بیاختیار به طرف یوهان کشیده شد و پسر با مغزی خالی از هرگونه مقاومت، قسمت جلویی پیراهن یوهان رو توی مشتش فشرد.
لبهای مرد لحظهای ازش دور نمیشدن و بوسهی ادامهدارش، قدرت نفس کشیدن رو ازش میگرفت.
یوهان دستش رو روی گودی کمر گائون ثابت کرد و اون رو به سمت خودش کشید.
انگار حتی تحمل اون فاصلهی ناچیزی که میون بدنهاشون بود رو نداشت و باید در نزدیکترین حالت ممکن به بوسهشون ادامه میداد.دست یوهان از لبهی زیرین رکابی گائون رد شد و انگشتهاش روی گودی کمر پسر نشست.
درسته پوستش نرم و لطیف بود، اما عضلات محکمی که یوهان زیر دستش حس میکرد، یادش میآورد که با یه جسم ظریف طرف نیست.
بدن گائون درست مثل خودش عضلهای و محکم بود. همین ماهیچههای سفت یکی از دلایلی بود که باعث میشد از لمس کردن بدن اون پسر لذت ببره.
اینکه یه جسم ورزیده رو زیر سلطه خودش بگیره، براش لذتبخشتر از فتح کردن بدن باریک یه زن بود.دستش که با اشتیاق پایینتر رفت و روی کمر شلوار گائون نشست، پسر تازه یاد شعارهاش برای مقاومت کردن افتاد.
سرش رو عقب کشید و به پیوند میون لبهاشون خاتمه داد. دم عمیقی گرفت تا نفسهای از دست دادهش رو جبران کنه و بعد با چشمهایی که میخندید به یوهان نگاه کرد:
«آجوشی راه افتادیا! دستت داره جاهای بدی میره.»یوهان دستش رو پایینتر برد و باسن پسر رو میون مشتش گرفت. بدنش رو بیشتر به سمت خودش کشید و پایینتنهش رو به بدن خودش فشرد:
«تعریفت از تمام و کمال چیه؟ چون یه نفر همین چند دقیقه پیش در ازای آرزوی تولدم، خودشو مقابلم تسلیم کرد.»آه کانگ یوهان... اون مرد بدون اینکه کاری کنه، سکسی دو عالم بود! بعد با صدای لعنتیش که تا عمق وجود گائون میرفت، همچین جملاتی رو به زبون میآورد و سد ایستادگی اون پسر رو خرد میکرد.
اصلا مقاومت دیگه چه کوفتی بود؟ دنیا دو روزه گائون_آ، باید نهایت لذت رو از این دو روز ببری!کراوات یوهان که شل شده دور گردنش بسته شده بود رو گرفت و سرش رو نزدیکتر کشید. نگاهش به لبهای مرطوب مرد دوخته شد و با صدای آرومی گفت:
«تعریف من اینه که اسمم با فامیلی صاحبم صدا زده بشه تا خودمو تسلیم کنم.»یوهان که انتظار این حرف رو نداشت، با تعجب پوزخند یه طرفهای روی لبش شکل گرفت.
مثل زنی که گاهی با فامیلی شوهرش خطاب میشد، گائون هم فامیلی یوهان رو اول اسمش میخواست؟
چشمهای منتظر پسر همچنان قفل لبهاش بود و انتظار شنیدن اون دو کلمه رو از سمت یوهان میکشید.
یوهان هم بند رکابی گائون رو میون مشتش گرفت و سر پسر رو به طرف خودش کشید. لبهاش به گوش گائون چسبیده شد و زمزمه کرد:
«کانگ... گائون.»
YOU ARE READING
گرداب گناه
Fanfictionمن درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع میدونست... باید به خودم و قلبم میفهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق بورزه. اما اون گرداب که بوی تو رو میداد، من رو داخل تاریکی خودش کشید و تبدیلم کرد به شیطانی که وجود...