گائون صورتش رو جلوتر برد تا لبهای یوهان رو ببوسه که اون مرد مانعش شد.
یوهان انگشت اشارهش رو روی پیشونی گائون فشار داد و سرش رو عقب فرستاد:
«همین بیست دقیقه پیش توی ماشین تنها بودیم و تا تونستی اذیتم کردی. منو برای تلافی کرمایی که ریختی، مشتاق نکن.»بدن پسر رو از خودش دور کرد و به طرف میزش رفت. گائون هم همونطور که ریزریز غر میزد، از پشت به یوهان نزدیک شد و کمکش کرد که کتش رو دربیاره:
«کل زندگیت خلاصه شده توی انتقام گرفتن از من! یکم قلبتو مهربون کن و انقدر دنبال تلافی نباش. اونوقت میبینی دنیا چقدر جای قشنگیه.»با لبهای برچیده به طرف ردای مشکی رنگ یوهان که از جالباسی ایستادهی کنار میزش آویزون بود، رفت و ادامه داد:
«هنوز جای انتقام قبلیت درد میکنه، بعد یه جدیدشو میخوای سرم بیاری آقای نسبتا محترم؟ خیلی ظالمی!»ردا رو از چوبلباسی برداشت و کت یوهان رو جایگزینش کرد. با ردای مشکی رنگ به سمت یوهان برگشت و زیر نگاههای خیرهی مرد، ردا رو براش نگه داشت تا تنش کنه:
«وقتی یه بچهی سرکشو نتونی با حرف قانع کنی، باید تنبیهش کنی که درس عبرت بگیره.»گائون زیپ جلوی ردا رو تا آخر بالا کشید و به چهرهی بدجنس یوهان که لبخند کجی روی لبش جا خوش کرده بود، با چشمهای ریز شده نگاه کرد:
«پس الان داری میگی اگه با حرف نشه کسیو قانع کرد، باید با عمل بهش بفهمونیم؟»یوهان دهن باز کرد تا جواب بده، اما قبل از اینکه کلمهای به زبون بیاره، لبهای نیمهبازش توسط گائون شکار شد!
پسر دستش رو دور گردن یوهان پیچید و همونطور که لبهای مرد رو میبوسید، نگاه حیلهگرش رو به چشمهای بازش دوخت.
آه... بیست دقیقه دیگه دادگاه شروع میشد و باید پدر این شیطون کوچولو رو به ذلت مینداخت. بعد به جای اینکه گائون ازش بخواد به پدرش رحم کنه، داشت با اشتیاق میبوسیدش و تنها چیزی که بهش فکر نمیکرد، چونگسو بود. اون پسر واقعا چقدر از پدرش نفرت داشت که حتی ذرهای احساس ناراحتی نمیکرد؟
بههرحال این قضیه به نفع یوهان بود، پس حرفی نزد و به جاش از حس نرمی و خیسیای که روی لبش میلغزید، لذت برد.بوسههای کوتاه گائون روی لبهای یوهان نشست و همون منطقه کوچیک و شیرین رو غرق بوسه کرد.
یوهان هم ثانیهای بعد جواب بوسههاش رو داد و نرمههایی که به دنبال لبهاش کشیده میشدن رو بوسید. گائون بدنش رو به مرد مقابلش چسبوند و یوهان با پیچیدن دستش دور کمر پسر، بوسهشون رو عمیقتر کرد.
چشمهای یوهان بسته بود و خبر نداشت که پسر در آغوشش داره خبیثانه نگاهش میکنه.
گائون از خلسهای که یوهان درونش فرو رفته بود، سوءاستفاده کرد و با بیرحمی گوشهی لب زیرین مرد رو گاز گرفت!
یوهان آخی گفت و گردن گائون رو چنگ زد. سر پسر رو از خودش دور کرد و با اخم غرید:
«کیم گائون!»
YOU ARE READING
گرداب گناه
Fanfictionمن درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع میدونست... باید به خودم و قلبم میفهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق بورزه. اما اون گرداب که بوی تو رو میداد، من رو داخل تاریکی خودش کشید و تبدیلم کرد به شیطانی که وجود...