شورشی

1.7K 168 24
                                    

فرزندان اسکوبار!

لقبی بود که به یتیم خانه کره جنوبی داده شده بود.
منبع فسادی که رییس مافیاهای آینده درون اون پرورش پیدا میکردند

البته این چیزی بود که مردم شنیده بودن
در واقع این یتیم خونه چهار مقطع داشت

چهار:بچه های عادی
سه:بدرد نخور
دو:دست راست مافیا
و یک: رییس مافیا

دولت برای کنترل بهتر و آسایش کشور تصمیم به پرورش مافیای آینده کرد البته همیشه یک شورشی تمام معادلات رو بهم میریزه!

.
.
.

جونگکوک نمی تونست چشم از دختر خارجی برداره

:«این لیلی دختره منه،امروز قراره پیش ما باشه»

آدام لئون هارت مرد دو رگه کره ای،المانیی بود که به جرم همکاری با مافیا حبس ابد گرفته بود

دولت بهش گفته بود که اگه داشته هاش رو به یتیم خانه کره جنوبی بیاره میتونه دوباره با دخترش در ارتباط باشه

البته جونگکوک برای آدام احترام زیادی قائل در واقع برای همه معلماش.
هر کدوم افسانه زمانه خودشون بودن ولی اونقدر خوب نبودن که بتونن از دست دولت فرار کنن

:«عزیزم برو پیش یکی از بچه ها بشین»

جونگکوک سریع به بغل دستش گفت

:«بلند شو وگرنه تو زنگ استراحت گلوت رو میبرم»

پسر که میدونست جونگکوک واقعا اینکارو میکنه سریع از جاش بلند شد و به گوشه ای رفت

جونگکوک:«بیا اینجا بشین»

لیلی کنارش نشست

:«بسیار خب درس امروز اینه که چجوری کوکائین مرغوب رو تشخیص بدیمـ... ـ»

بی توجه به معلمش گفت

:«من جونگکوکم»

لیلی سکوت کرد

پسر جوان اخمی کرد

:«چرا باهام حرف نمیزنی؟»

لیلی:«تو پسر خوبی نیستی»

پورخندی زد

:«چی؟»

لیلی:«از بابام تعریفت رو شنیدم»

این بد بود جونگکوک برای حذف نشدن کارهای زیادی رو انجام داده بود و میشد گفت هیچکدومشون کارهای قشنگی نبودن

سرش رو جلو اورد و کنار گوش دختر با تمسخر گفت

:«یه نگاه به پدرت بکن، داره به ما اینکه چجوری کوکائین خوب رو تشخیص بدیم رو درس میده من هرکاری بکنم بازم به پای پدرت نمیرسم پرنسس»

لیلی نگاه عصبانیی به جونگکوک که پوزخند زده بود کرد و کشیده ای بهش زد

:«حق نداری درباره پدرم اینطوری حرف بزنی»

هفت مافیا در یک خونه Where stories live. Discover now