📱 the glasses ┆٫ عینک kookv
⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋⚋
جئون مارک، یک زندگی عادی داشت مثل تمام پسرهای بیست و چند سالهی دیگه. با دوستهاش وقت میگذروند به دوست دخترش میرسید؛ تا اینکه اون عینک رو پیدا کرد، عینکی که باهاش میتونست افکا...
تئودور کیم، کراش بزرگی روی همکلاسیِ کالجش مارک جئون داشت و این رو فقط تنها دوستش ، دوست مجازیش، مین جون می دونست.
درسته؛ تئودور هیچ دوستی نداشت و تنها زندگی می کرد. البته تنهایِ تنها هم نه، تئودور پدر و مادرش رو داشت. خانوادهی عادیای بودن، نه خیلی صمیمی و نه خیلی سرد. مشکلی با گرایش تئودور نداشتن، درواقع اصلا براشون مهم نبود.
شش ماهی از کراش بزرگش روی پسر میگذشت. تئودور هیچوقت، تاکید می کنم هیچوقت برنامه نداشت تا به مارک اعتراف کنه. هیچوقت توی ظاهرش نشون نمی داد اما در باطن ادم خجالتی و بی اعتماد بنفسی بود.
عامهٔ مردم فکر می کردند تئودور فقط درس خوندن بلده و هیچ لذتی از زندگیش نمی بره، اما اینطور نبود. درس خوندن روشی موفقیت امیز برای رهایی از افکار مخربش بود که تئو بهش معتاد شده بود.
زندگی ساده ای داشت و از مادر و پدرش جدا شده بود و هنوز برای مخارج زندگیش از پدر و مادرش پول می گرفت، و اون ها هم مخالفتی نداشتند.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.