✤Last part: کله آبی؟ ✤

2.3K 380 86
                                    


با شوک، نگاهی به تهیونگ که با دیدنش لبخند بزرگی زده بود و همزمان داشت از موچی داخل دستش می‌خورد، انداخت و با ترس زمزمه کرد.

- ت-تهیونگ! خدای من... نگو که یکی دیگه هم-

- جونگ‌دوکـــی! برگشتی؟

جونگ‌کوک اما بی‌توجه به لحن ذوق‌زده و صدای زنگوله مانند کله هلویی، به اون کله آبی که پشت بطری آبش قایم شده بود و با چشم‌های ترسیده نگاهش می‌کرد، زل زد.

تهیونگ دست موجود کله آبی رو کشید و بیرونش آورد و لبخند پهنی زد.

- این جیمینِ! دوست من. اون هم مثل من توی اون ساک بغلی بود و وقتی هم‌دیگه رو دیدیم، از خوشحالی گریه کردیم و کلی حرف زدیم.

جونگ‌کوک بزاقش رو قورت داد و سعی کرد لبخند هرچند مسخره‌ای بزنه و سرش رو تکون داد.

- ا-اوه! خوشبختم... تو هم کوتوله‌ی منی؟

با جیغی که ته‌ته کشید، چشم‌های درشت‌شده‌اش رو به قیافه‌ی عصبانیش دوخت.

- نخیر. اون کوتوله‌ی جفت خودشه! من فقط کوتوله توأم.

جونگ‌کوک سرش رو تکون داد و برای آروم کردن کله هلویی که الان شبیه توت‌فرنگی شده بود، با انگشتش شکمش رو نوازش کرد.

- باشه، باشه... نمی‌دونستم. صاحبت کیه کوچولو؟

جیمین آهسته جواب داد.

- یـ-یونگی...

جونگ‌کوک بهت‌زده نگاهش کرد:

- چــی؟ یونگی هیونگِ خودم؟ اون مرتیکه چرا تاحالا بهم نگفته بود؟

- هوی، به کی گفتی مرتیکه خرگوش هویجی؟ هان؟

جونگ‌کوک با کشیده شدن گوشش فریاد زد و سرش رو کج کرد.

- آخ... آخ ن-نکن هیونگ! غـ-غلط کردم... نکن!

یونگی با چشم‌غره‌ای که بهش رفت؛ گوشش رو ول کرد و سرکی داخل لاکرشون کشید تا ببینه اون‌جا چه‌خبره.

با دیدن جیمین که با چشم‌های درشت و منتظرش بهش زل زده بود؛ لبخندی زد و اون رو کف دستش گذاشت.

- هی، چیم زیاد که اذیت نشدی؟ هوم؟

جونگ‌کوک آهی کشید و دستش رو از گوش دردناکش برداشت و اخماش رو درهم کشید.

- تو برای چی به من نگفته بودی؟!

یونگی نگاه خنثی‌اش رو بالا آورد و شونه‌ای بالا انداخت.

- خب؟ به‌ تو چه اصلاً؟ دوست داشتم که نگم. مگه تو گفته بودی؟

جونگ‌کوک کفری از حاضر جوابی هیونگش چشم‌غره‌ای رفت و سمت ساکش برگشت و با نبودن کله هلوییش تعجب کرد.

- تهیونگ؟ کجا رفتی؟

با دیدن دو جفت تیله‌ی درشتِ مشکی‌رنگ که با ترس بهش نگاه می‌کردند، خنده‌ای کرد و دستش رو جلو برد.

༺𝙎𝙬𝙚𝙚𝙩 𝙡𝙞𝙩𝙩𝙡𝙚༻KVWhere stories live. Discover now