روز بعد جونگکوک با استرس از خواب بیدار شده بود و صبحونه رو به یک لیوان شیر خلاصه کرد و مشغول انجام ورزشهای کششی شد.
تنها فقط ۱۰ ساعت دیگه باید توی رینگ مسابقات شرکت میکرد و همین برای جوشش استرس توی وجودش، کافی بود.نگاهی به ساعت که نُه صبح رو نشون میداد، کرد و تیشرت عرق کردهاش رو درآورد و زمین انداخت و نشست تا نفسی تازه کنه.
سه ساعت تمام مشغول گرم نگه داشتن خودش بود و امروز بنا به گفتهی مربیش، نباید بوکس کار میکرد تا عضلاتش کوفته نشه و تنها به گرم کردن کفایت بده.با صدای قدمهای ریزی که روی پارکتهای خونهاش کشیده میشدن، سرش رو برگردوند و با چیزی که دید، به خنده افتاد.
اون کوچولوی هلویی با تلوتلوای که میخورد، سعی میکرد خواب رو از سرش بپرونه و درحالی که یک چشمش رو میمالید و در حال خاریدن شکمش بود، نزدیکتر شد و روی اولین بالشتی که زمین افتاده بود، ازش بالا رفت و روش ولو شد.
جونگکوک خندهی بلندی از کیوتیش کرد و بالای بالشتک نشست و به قیافهی خوابالوش نگاه کرد.
_ هی، تنبل بادومی! پاشو دیگه خیلی خوابیدی و باید گرسنه شده باشی.تهیونگ یک چشمش رو به زحمت باز کرد و نگاهش رو به صورت مرد، که به شکل وارون از بالا داشت نگاهش می کرد، داد و به روی شکمش برگشت و دوباره چشمهاش رو بست.
جونگکوک چشمی چرخوند و انگشت اشارهاش رو پشت شصتش برد و جلوی باسن کوچیک و تپل کله هلویی نگه داشت، انگار که بخواد به تیلهای ضربه بزنه، باسنش رو مورد هدف قرار داد.
کله هلویی جیغی کشید و تند تند باسن دردمندش رو مالید و روی دو زانوش نشست.
_ هی، گوریل بیریخت! بوتم درد گرفت...جونگکوک به صورت پف کرده و حرصیش خندید و شونهای بالا انداخت.
_ گفتم که پاشو، گوش ندادی. بیا بریم به دست و صورتت آب بزن تا خوابت بپره و بهت صبحونه بدم. چی میخوری؟تهیونگ درحالی که دوباره به انگشت شصت مرد چسبیده بود، خمیازهای کشید و چشمهاش برق زد.
جونگکوک آهی کشید و سرش رو تکون داد. بعد از پر کردن کمی آب داخل پیالهی کوچیکی، اون رو مقابلش روی اپن گذاشت.تهیونگ صورتش رو آب زد و خیسیِ دست و صورتش رو با پارچهای که کمی دورتر میدید، گرفت.
_ اون هدبند منِ که خودت رو بهش میمالی، کوتولهی کفِ دستی!
تهیونگ پشت چشمی نازک کرد و بینیش هم باهاش پاک کرد و توجهی به داد و بیدادهای اون گوریل غرغرو نکرد. منتظر لبهی اُپن نشست و پاهای کوچیکش رو تاب داد.
جونگکوک دوتا از کوکیها رو ریز کرد و جلوش گذاشت و خودش هم یک لیوان شیر به همراه سه تا کوکی برداشت و پشت میز نشست.
ESTÁS LEYENDO
༺𝙎𝙬𝙚𝙚𝙩 𝙡𝙞𝙩𝙩𝙡𝙚༻KV
Fantasía࿐ چی میشه اگه یک روز که جونگکوک از باشگاهش برمیگرده، سراغ خوراکیهای محبوبش بره و پیداشون نکنه؟! دزد کوچولوی داستان ما کیه؟ یه موش؟! بریم باهم پیداش کنیم~🐾🍪 ✤Genre: Fluff, Romance, Comedy ✤Couple: Kookv ✤Writer: Moonsan ممنون که انتخابش کرد...