از آن سمت هیو بخاطر خنده یهویی که کرد، لو رفت و تهیونگ با اخم جدی به سمت در برگشت. خودش باکسر مشکی رنگی به تن داشت اما جونگ کوک ؟ کاملا برهنه بود.

مثل یک گرگ خرناس کشید و به سمت امگا جمع شده در خودش رفت. ملافه رو کاملا دور پسر انداخت و امگا رو از پشت در آغوشش خواباند.

جوری ک دست هاش بتونن تمام تن پسر رو لمس کنن، دست هاش رو زیر ‌پتو برد و همینطور که با اخم به هیو پنهان شده نگاه و تن پسر رو لمس می کرد.

با اخم رو به رفیقش توپید: تو از کی اونجایی هیو؟ بهت اجازه دادم بهش نگاه کنی؟

هیو چشمی چرخاند و از پشت در بیرون اومد و در رو بست.

حالا از جونگ کوک تنها دو تیله گرد و مشکی پیدا بود. از وضعیت به وجود اومده خندش گرفته بود اما با دیدن اخم تهیونگ، خنده اش رو قورت داد: اهم...من چه میدونستم هنوز تو حلق همین..بعدم هیچی ندیدم...تمام اون توله گرگ رو پوشوندی

خنده ریز جونگ کوک باعث خنده تهیونگ هم شد.

دستش رو روی تن پسر حرکت داد و به بین پاهاش رسوند. بعد جوری که انگار باعث و بانی تیله های گرد و ساکت شدن جونگ کوک، خودش نیست با هیو حرف زد و همزمان عضو به خواب رفته پسرک رو با شیطنت لمس کرد:خب...بگذریم. چرا اینجایی هیو

جونگ کوک با شوک سرجاش مانده بود . تهیونگ عملا با تن او بازی می کرد و پسرک جرعت تکان خوردن نداشت!

چنگی به دست آلفا زد تا متوقفش کنه اما حالا نوک انگشت هاش درحال کشیده شدن روی دیک خوابیده امگا بود.

هیو باز گلوش رو صاف کرد و دستی به موهاش کشید.

بی دلیل وسط اتاق ایستاد: راستش کار خاصی ندارم باهات...فقط میخواستم بدونم زنده اید یا نه

دیدن اینکه صورت جونگ کوک هی خمار و خمار تر میشد و نفس هاش عمیق، باعث بالا پریدن ابروهاش و گرد شدن چشم های هیو شد.

آب دهانش رو قورت داد وقتی نگاه وحشی تهیونگ رو روی خودش دید، راهی که آمده بود رو برگشت و قبل بستن در حرف زد: انگار کاملا بد موقع مزاحم شدم... کارت که تموم شد یه سر به دفتر بزن کیم... برات نامه اومده

تهیونگ سر تکان داد و جونگ کوک خوناشام رو با تیله های لرزان بدرقه کرد.

با رفتن پسر، از تهیونگ فاصله گرفت و نفس لرزانش رو پر سروصدا رها کرد: تو... یه عبضی استی

آلفا خندید و با ظرافت موهای بلوندش رو رو به بالا حالت داد: یه عوضی دوست داشتنیم بیبی...نه؟

جونگ کوک ادای آلفا رو در آورد و همانطور برهنه بلند شد.

تهیونگ با سرخوشی به دست هاش تکیه داد: کجا میری عزیزم؟

امگا راه حمام رو در پیش گرفت و اجازه داد آلفای حریص از ویوی برهنه تنش نهایت لذت رو ببره و اندام های تراش خوردش رو تحسین کنه.

لبش رو لیسید و با یهویی بلند شدنش، امگا هول کرد و به سمت حمام دوید.
واردش شد و در رو از اون سمت قفل کرد.

آلفا با خنده تقه ای به در تماما شیشه ای اما مات حمام اتاقش زد: چرا فرار کردی شیرینی؟ نمیخوای یه تایم هات دیگه باهم بگذرونیم؟

شنیدن -خفه شو- بلند جونگ کوک باعث بیشتر خندیدنش شد.

بیست دقیقه بعدی ، صرف حرف زدن و راضی کردن جونگ کوک برای باز کردن در حمام شد اما امگا زیر بار نرفت و در آخر هر کدام به تنهایی دوش سریعی گرفتن تا کمی از اثرات عشقبازی شب گذشتشون رو پاک و پنهان کنن.



حرفی ندارم
زیادی کیوتن
پارت بعد یه پدر خشمگین داریم-

VAMP | Omega Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt