تهیونگ یکبار دیگه پسرک رو به آغوش کشید تا از واقعی بودن همه چیز مطمئن بشه.

بوسه ساده ای به شانه امگا هدیه داد: ممنونم که نزاشتی ببوسمت... وگرنه آرامش الان رو هیچوقت احساس نمی کردیم.

جونگ کوک صدای خنده روی تهیونگ رو شنید و اجازه داد تنش در آغوش مرد حل بشه.
کیم تهیونگ درست می گفت.

به خواست جونگ کوک، از اتاق پوشیده و محیط امنشون خارج شدن و حالا تهیونگ درحالی که یک دستش درون جیب شلوارش و دست دیگش در دستان جونگ کوک بود و اون رو به دنبال خودش می کشید، از راه پله شیشه ای پایین می رفت.

با دیدن جمعیت درون پیست رقص، صورتش رو جمع کرد و با کمی اخم و جدیت به سمت جونگ کوک که کلاه و کتش رو درآورده بود، برگشت.

جوری که انگار میخوان وارد میدان جنگ بشن، حرف می زد:جایی که داریم میریم محیط مناسبی نداره! از من دور نشو و حواستو جمع کن.

ابرو های جونگ کوک بالا پریدن.
اینکه اینقدر راحت به حساسیت های مردش-درسته مردش- پی می برد و متوجه عمق اهمیتی که بهش می داد، می شد، براش شیرین بود و البته شیطنت درونش رو قلقلک می داد.

به تهیونگ نزدیک و با شیطنت واضحی درست کنار گوش مرد لب زد: یس ددی.

واضح و خوانا، بدون هیچ غلطی و با لحنی کاملا خمار کننده و دلبر، حرف زد و از آلفای خشک شده لذت برد.

در کل اون هیچوقت موجود مطیع و حرف گوش کنی نبود.
چه زمانی که یک گرگ بود و چه حالا که به عنوان ومپ امگا و دورگه شناخته می شد.

فرقی نداشت در مقابلش چه کسی قرار داشته باشه، جونگ کوک همیشه دلش میخواست پسرک تخس شیطون و البته سلطه گر باقی بمونه و از ساید لیتل وار کیوتش، هیچوقت پیروی نمی کرد!

مخصوصا الان که متعلق به مرد شده بود و تمام مرد رو مثل قبل کاملا برای خودش می دونست.

خشک شدن تهیونگ بخاطر شنیدن جمله اش رو دوست داشت و ازش لذت می برد.
اون نگاه خمار شده عسلی رنگ که انگار با همین جمله قصد حمله بهش داشت رو می پرستید.

جونگ کوک هم پرستش گر ماهری بود فقط قبلا در موقعیت مناسب قرار نگرفته بود.

تهیونگ نفس گرفت.
از همون نفس های عمیق اما بی فایده.

به امگا نزدیک شد و کاری کرد تا پسر از پشت به میله های استیل و سرد بچسبه. جوری رو تنش خیمه زد که جونگ کوک اول با فکر به اشتباه بودن کارش ترسید و بعد برای سلطه گر بودنش فنبویی کرد.

چنگ زد به میله پشتش تا تعادلش رو حفظ کنه و دو دست تهیونگ رو درست کنار دست های خودش روی میله احساس کرد.

صورت آلفا مماس صورت خودش بود و جونگ کوک خیلی راحت تر رایحه غلیط چوب خیس خورده و بادام تلخ آلفا رو احساس و نامحسوس با نفس های عمیقی، عطر بیشتری رو وارد ریه های یخ بستش می کرد.

VAMP | Omega Where stories live. Discover now