part_5

198 36 9
                                    


با چشماش سمتم آتیش پرتاب میکرد یه قدم جلو اومد و بهم نزدیکتر شد، جیمی صدای تیک کوچیکی در آورد که به معنی آماده باش بودنشه
دلتنگی تو قلبم داشت فراوان میکرد با صدای پر بغض لب زدم:هیو.....هیونگ
با سوزش طرف راست صورتم برق از سرم پرید
با چشمای پر اشکم صورتم برگردوندم سمتش ....البته جای تعجبی وجود نداشت بهش حق میدادم
دستاشو دورم پیچید و منو سفت بغل کرد، منم به تبعیت محکم بغلش کردم :مرتیکه عوضی دوساله کدوم گوری بودی؟میدونی چقدر نگرانت بودم؟اشغال کله رفاقتت همینه؟اینکه با دوتا تلفن دست به سرم کنی ؟

طناب دلتنگی دور قلبم محکم تر شد و بیشتر سرمو فشار دادم بهش....دلم براش تنگ شده بود و الان که بغلش کرده بودم تازه داشتم‌عمق فاجعه رو درک‌میکردم
یهو به عقب هولم داد ولی دستشو از رو شونه هام برنداشت:چه گوهی میخوری که انقدر استخون شدی؟اصلا غدا میخوری عوضی؟یا فقط کونتو بغل کردی و گریه میکنی؟

هر کسی تو جای من بود متعجب یا شایدم ناراحت میشد اما من خوب می‌شناختمش محبت کردن و ابراز نگرانیش متفاوت بود
تا اومدم چیزی بگم جیمی اعلام حضور کرد:آقای مین ضربان قلبتون بالا رفته و استرس زیادی داشتین و الان احساس درد تو قفسه سینه دارینو همین طورسرگیجه و حالت تهوع ،باید با آقای سوکجین تماس بگیرم

خواستم جلوشو بگیرم اما دیر شده بود، این ربات زیادی سریعه
گوشیه فرد روبه روم زنگ خورد و حالا جین و جیمی هر دو متعجب به هم‌چشم دوخته بودن

خنده ی آرومی کردم :جیمی این آقا سوکجینه و نگران نباش حالم خوبه اطلاعات شو ذخیره کن

جین چشای متعجبشو از جیمی گرفت و به من داد : این دیگه چیه؟

یونگی:یه هوش مصنوعی صوتی که قابلیت تصویر سازی هم داره ،صداش و ظاهرش شبیه جیمینه و بیشتر کارامو انجام میده

با لحنی متفاوت از چند دقیقه پیش ادامه داد:جز این بود شک میکردم ، درد از دست دادن اون هنوزم برات مثل روز اوله
با اینکه از اون روز من ندیدیمت ولی میدونم فقط خودتو گم و گور کردی ،خودتو داغون کردی قلب پارک جیمین

با شنیدن لقبی که همیشه جیمین منو باهاش صدا میزد حس کردم کسی دست انداخته به گلوم و داره خفه م میکنه، دنیا دور سرم میچرخید و و چشمام تار میدید
خودمو تو بغل جین انداختم و اجازه دادم اشکام سرازیر بشن
درسته که جیمین هنوز زنده س ولی من نداشتمش

بغلشو خنده هاشو صداشو محبتاشو مراقبتاشو

من از تمام جیمینم فقط صدای نفساش و ضربان قلبشو داشتم

تکیه گاهم اینجا بود و قلبم میخواست خودشو برای هیونگش لوس کنه:یونگی تا کی میخوای دم در نگه ام داری؟!
لعنتی به حواس پرتیم گفتم و دستشو کشیدم و درو بستم
و با دستم مخفیانه به جیمی عدد ۱ و ۳ رو به ترتیب نشون دادم
این یه کد مخفی بود و فقط منو جیمی ازش خبر داشتیم
این یعنی حالت دفاع رو برای طبقه ی پایین حفظ کنه و حواسش به دوربینای بیرونم باشه ....درسته من به هیونگ اعتماد کامل داشتم اما از هر خطری برای جیمینم میترسم

conspiracy | [Minyoon]Where stories live. Discover now