صداهایی داشت اون رو کنجکاو میکرد که دقیقا چه کسی میتونه توی خونهش کمین کرده باشه؟ اونم وقتی میدونست هیچکس آدرس و کلید خونهش رو نداره جز سه نفر از دوستاش.
بوی شایع آهن توی حسگر های بینیش پیچید و سرگیجهی وحشتناکی رو القای مغزش کرد،اما با اخمای عمیق روی پیشونیش که جا خشک کرده بودن اوضاع رو قابل تحمل تر میکرد.
درو پشت سرش بست و دستمال سرش رو روی بینیش قرار داد و با قدم های سریعتر داخل رفت.
با دیدن زنی سفید پوست و چشم ابرو مشکی که درحال خوردن کردن تیکه های بزرگ گوشت بود لب هاش به پوزخند و عصب های صورتش خشم رو نقاشی کردن. اونقدری توی ذهنش غرق شده بود که حتی نفهمید کسی داخل شده، عصبی رفت جلو و مشت محکمی روی اپن کوبید.
زن وحشت زده تا سرش رو بالا آورد متوجه شد که خیلی وقته ک غرق افکارشه و مالک خونه بالا سرش جوری ایستاده که انگار یه دزد داخل خونهش شده.
کاملا حق داشت وقتی حتی نمیدونست اون کیه و یه خدمتکار ساده نیست.
" شما دقیقا تو خونهی من چه غلطی میکنید؟"
زن با لبخندی خونسرد دستاش رو شست و با حوله خشک کرد، موهای مشکیه روی چشمش رو کنار زد و از روی میز وسط سالن کیف کوچیک همراهش رو برداشت.
تصمیم به خروج در سکوت داشت اما وقتی اینجور لو رفته بود و خونسردیش نمیتونست همه چیزو برگردونه سرجاش و بهتر کنه،اما اون داشت تلاش میکرد تا به خودش تشنجی وارد نکنه.
حداقل تا وقتی که یونگی نفهمه اون زن چجوری وارد خونهش شده." واقعا؟ همینجوری بی صدا بیای توی خونهی منو غذا بپزی بری؟اونم نه یه بار، حتی الان فهمیدم تو همونی هستی که تمام اینکارارو کرده؛کلید این قبرستونیو از کجا گیر آوردی؟"
زن آلفا با خونسردی رو کرد بهش و بدون هیچ دستپاچگیای خیره موند توی چشمای پسر، دنبال جواب قانع کنندهای بود برای پایین آوردن ولوم صدایی که فریادهاش برای اون خواستنی نبودن.
" جناب کیم سوکجین خبر دارن از رفت و آمدام، بهم گفته بودن برای وعده های شبانتون بیام و غذا درست کنم."
یونگی دستمال رو از روی بینیش کنار زد و نفس کشید، بوی غلیظ تند و تیزی دوباره استشمام کرد و با نگاهش استایل زن رو برانداز کرد.
فکر کرده با یه احمق روبه روعه؟
با کیف شنل و بوی عطر رژ لب دیورش؟" احمق فرضم کردی؟ با وجود این عطر و لباسا باید باور کنم تو یه آلفای خدمتکاری؟"
زن شوک مونده بود، نمیدونست دیگه الان هیچی نمیدونست که چجوری از دستش فرار کنه و چیزی لو نره.
هیچ ایدهای نداشت چجور اون رو باید دور میزد جز استفاده از بو، بویی که شک نداشت حتی بعد به هوش اومدنش هم متوجهش میکرد.
YOU ARE READING
𝐇𝐞𝐱 | Yoonmin
Fanfiction『 نفـرین 』 | •𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾 : 𝖸𝗈𝗈𝗇𝗆𝗂𝗇 | •𝗌𝗎𝖻 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾 : 𝖪𝗈𝗈𝗄𝗏 | •𝗆𝗎𝗌𝗂𝖼𝖺𝗅, 𝗅𝗂𝖿𝖾 𝗌𝗍𝗒𝗅𝖾 , 𝖺𝗇𝗀𝗌𝗍 , 𝗈𝗆𝖾𝗀𝖺𝗏𝖾𝗋𝗌 , 𝗆𝗉𝗋𝖾𝗀, 𝗌𝗆𝗎𝗍 | •𝗈𝗇𝗀𝗈𝗂𝗇𝗀 چشمات،لبات ، موهات ، قوص بدنت و از همه بیشتر بوی عطرت ه...