The third step

861 125 8
                                    

لب هاش رو بیشتر و بیشتر روی لب های مردی که در خلوتش بهش فکر میکرد، فشرد و خودش رو بیشتر بهش نزدیک کرد. جوری که سینه هاشون چفت هم بشن و دست های جونگکوک بیشتر به شونه های تهیونگ فشرده بشه.

کمی بعد بی توجه به همکاری نکردنِ مردبزرگتر، لبِ پایین اون رو بین لب هاش گرفت و مکِ تقریبا محکمی بهش زد. در این حین نمیتونست میلِ شدیدش رو به گرفتنِ موهای مشکی مرد کنترل کنه، پس یک دستش رو از شونه‌اش جدا کرد و انگشت هاش رو بین تارِ موهای تهیونگ فرد برد و دوباره لب های عروسکی خودش رو بین لب های مرد که حالا تقریبا رنگِ خودشون رو گرفته بودن، جا داد.

بعد از اون، تهیونگ با نفس عمیقی مکِ کوچکی به لبِ پایین پسر که کمی بزرگ‌تر از لب بالاییش بود زد و قبل از اینکه جونگکوک بخواد از سرِ خوشحالی اینکه مرد روبه روش بهش بی میل نیست، دوباره مکی به لب هاش بزنه، سرش رو عقب آورد و لب هاش رو با صدای بلند و خیسی جدا کرد. چند ثانیه به چشم های گیج و تیله ای مردکوچکتر زل زد و با لحن آروم و نرمی که فقط مختص بعضی از آدم های زندگیش بود، گفت:
_تو که فکر نمیکنی من بخوام با پسرِ رفیقم که از قضا رئیسمه سکس داشته باشم؟

جونگکوک با اخمِ کوچیکی که حالا روی صورتش پدیدار شده بود، لیسی به لب های خیسش زد و چند ثانیه نگاهش رو از چشم های کشیده‌ی مرد گرفت و به شیشه‌ی پشتش داد و همزمان زمزمه کرد:
_چرا دقیقا همین فکر رو میکنم!

تهیونگ لبخندِ صداداری از لحن و قیافه‌ی بانمکی که مرد به خودش گرفته بود، زد و باعث شد تا نگاهِ جونگکوک دوباره سمتِ خودش بچرخه. یک دستش رو بالا آورد و دوباره موهای بلندش رو عقب داد:
_و این هم میدونی که من به هیچ عنوان این کار رو نمیکنم؟

مردکوچکتر نگاهش رو روی اجزای صورت تهیونگ چرخوند. تا همین حالاش هم زیاد از حد رئیس بازی های اون رو تحمل کرده بود و حالا نمیتونست از این واقعیت بگذره که اون مرد به چیزی عمل کنه که خودش میخواد. پس نیشخندی زد و انگشت هاش رو کمی روی شونه های تهیونگ فشرد:
_این رو نمیدونم. اما میدونی چی رو میدونم؟! اینکه تو میتونی رئیس باشی، میتونی با نگاهت همه رو خرد کنی و کاری کنی وحشتِ چشم هات اجازه‌ی نفس هم بهشون نده وقتی چیزی رو میخوای. اما نه تو محدوده و اتاقِ من و نه برای من!

قبل از اینکه تهیونگ بخواد واکنشی به این حرف نشون بده، جونگکوک‌ دوباره بهش نزدیک شد و لب هاش رو روی لب های مرد کوبید و مکِ محکمی بهش زد که یقینا بعدها باعثِ تورم اون‌ها میشد. مردبزرگتر لبخند کجی زد و همزمان که چشم هاش رو میبست، بالاخره دست هاش رو دور کمرِ باریکی که درموردش حرف میزد، حلقه کرد و با جلو بردنِ سرش لب هاش رو حتی بیشتر به لب های نرم جونگکوک فشرد و زبونش رو روی اون ها کشید.

Je hebt het einde van de gepubliceerde delen bereikt.

⏰ Laatst bijgewerkt: Oct 05, 2023 ⏰

Voeg dit verhaal toe aan je bibliotheek om op de hoogte gebracht te worden van nieuwe delen!

𝗬𝗼𝘂 𝗰𝗮𝗻 𝗯𝗲 𝘁𝗵𝗲 𝗕𝗼𝘀𝘀 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu