سلین بستهی ماسک رو پاره کرد و کنار زد. دو تا ماسک مشکی بیرون کشید. اولیرو پشت گوش خودش انداخت و خیلی سریع نیمی از صورتش پنهان شد. تایِ دومی رو باز کرد، روی نوک پا ایستاد و کشش رو پشت گوشهای تهیونگ انداخت. چشمهای کشیده و خستهی تهیونگ، خیره نگاهش میکردن. ظاهرا چیزی فکرش رو درگیر کرده بود؛ چرا که بعد از رقصشون توی بارون به طرز سوالبرانگیزی کمحرف شده بود.
" چی شده؟ " دستهای ظریف و برفیش رو دو طرف چهرهی مرد گذاشت و مستقیم نگاهش کرد.
" تو... "
چشمهای سلین منتظر لبهاش بود.
" سلین، وقتی یونلی توی شکمت بود، هرگز به سقط کردنش فکر کردی؟ "
سوالش بلافاصله تبدیل به اخمی گیج شد و روی پیشونی دختر نشست.
" چی؟! چرا اینو میپرسی؟ "
" دخترمونو دوست داشتی، نه؟ "
" پس فکر کردی چرا همراهت اومدم این جا؟ چرا میخوام با تو بچهمونو نجات بدم و سه تایی بریم؟ تهیونگ، چرا به محبت من شک کردی؟ " دلخور شده بود و اخمش با گذشت هر لحظه به ناراحتی شبیه میشد.
" یه چیزایی میبینم. چیزایی که هیچ کجای قصهای که تو تعریف کردی، نبود. تو میگی ذهنم به هم ریختهست. نمیدونم توی این سر، چی راسته و چی دروغ. همه چیز آمیخته به هم! "
" ته... بگو چی دیدی؟ من بهت میگم چی واقعیه. "
تهیونگ لحظاتی مکث کرد. در حال کندوکاش چشمهای سیاه همسرش بود. همسری که تا چند روز پیش خیال میکرد یه عشقِ دیرینهی مُردهست.
" میخواستی یونلی رو عمدا سقط کنی. گفتی این به نفع خودشه. در امان میمونه. من عصبانی شدم. کتابی رو که مال تو بود پاره کردم. اسم جونگکوکو آوردم. و این که دیگه نباید به مطبش برگردی! "
" بیبی... اینا همه چیزاییه که اون توی ذهنت کاشته. نباید باورشون کنی. "
" دارم میون این همه فشار خفه میشم. " دست روی شقیقهش گذاشت و فشارش داد: " نمیفهمم کی راست میگه و کی داره گولم میزنه. "
" عزیزدلم... "
دختر ماسکشو پایین کشید، جلوتر رفت. ماسک ته رو کنار زد و به آهستگی لب لرزون و باریکِ مرد رو بوسید. مجبور بود روی نوک کفشش بایسته تا هم قدش بشه.
" به من اعتماد کن. باشه؟ "
روی لبش زمزمه کرد و نرمی لب تهیونگ رو میون لبهای خودش کشید. پسر سمتش خم شد. بوسیدن سلین تمام خاطراتش رو، ساختگی یا واقعی، جلوی چشمش میرقصوند. تهیونگ دست بالا برد کمرشو بگیره که ناگهان انگشتش به چیزی برخورد کرد. ضربهی بیحواسش شیشهی سیاهی از دارو رو کف زمین انداخت. دارویی که تا چند لحظه پیش توی دست سلین فشرده میشد.
YOU ARE READING
LUCIAN |Kookmin| Hiatus
Fanfictionتو مریضی جونگکوک! LUCIAN BY BLACK STAR ژانر: جنایی، قتل، روانشناسی فصل اول: تکمیلشده ✓ چنل: @blackstar_writes