جیمین: اوممم ددیز چرا وایسادید
تهیونگ:چون قراره یه چیز بهتری رو داخل خودت داشته باشی بیبی
جونگ کوک سر جیمین رو نوازش میکرد و گاهی بوسه روی لب های جیمین میکاشد
که بعد یهو تهیونگ شلوارش رو از پاش درآورد بعد دیکش رو دست گرفت تا وارد جیمین کنه
جیمین از حجم بزرگ دیکش آب دهنش رو قورت داد و شدت ضربان قلبش بیشتر شد .
تهیونگ قبل از وارد کردن دیکش داخل جیمین اول کمی دیکش رو به سوراخش مالید که داشت باز و بسته می شد .
جیمین: اممم آههههه ددی میشه واردم کنی زودتر خواهش میکنم.
جونگ کوک: بیبی خیلی مشتاقی واسش ؟ اره؟
ته به نظرم باید این سوراخ کوچولوش زودتر به فاک بره
تهیونگ: داخل خودت میخوایش بیبی ؟ هوم؟ همش واسه خودته ، فقط یکمی خودت رو ریلکس کن تا دردت نگیره بیبی باشه ؟
جیمین اوهومی به تهیونگ گفت و اون دیکش رو واردش کرد که یهو جیمین جیغی کشید ، به خاطر تنگ بودن جیمین فقط سرش واردش شده بود
جیمین: آههههههه آیییی این درد داره
تهیونگ: جانم ، چیزی نیست عزیزم خوب میشه باشه؟
و بعد تهیونگ یهو کل دیکش رو واردش کرد و این باعث شد صدای جیغ جیمین بیشتر بشه
تهیونگ دستش رو گذاشت رو دهن جیمین و گفت: شیششش چیزی نیست الان زود دردش میره قشنگم فقط یکمی تحمل کن
جیمین: اخخخخ آییییی ددی آرومتر خواهش میکنم
تهیونگ: چشم عزیزم
.......
بعد از چند دقیقه درد از بین رفت و الان چیزی که جیمین احساس میکرد فقط لذتی بود که تهیونگ داشت به پروستاتش وارد میکرد .
جیمین: اهههههههه آییییی اههههه ددی تندتر اومم
تهیونگ: چشم بیبی ، حس خوبی داره؟ دوسش داری؟
جیمین: خیلی عالیه ددییی اوممم
جونگ کوک هم هنوز در حال بوسیدن گردن و لبای جیمین بود و خوشحال بود که اون الان داره کاملا لذت میبره اما کوک نمیخواست یه راند دیگه هم داشته باشن چون جیمین اولین بارش بود و نمیخواست بهش سخت بگیره
جیمین بعد از چند دقیقه یه چیزی زیر شکمش احساس کرد و فهمید قراره کام بشه
جیمین: اههههه ددی من دارم میام
تهیونگ: خیلی خوبه منم دارم میام آههه سوراخت خیلی داغ جیمین
جیمین و ته با ناله ای بلند باهم دیگه کام کردن و بعد ته لبای جیمین رو به آرومی بوسید و نوازشش کرد
جیمین: اوممم ددی خیلی خوب بودش ، ددی کوک فکر کنم الان نوبت توعه که به فاکم بدی
جونگ کوک: جیمین عزیزم امشب خیلی بهت فشار اومده ، به نظرم فردا شب یا صبح قول میدم اون سوراخ خوردنیت رو به فاک بدم ، باشه؟
جیمین: اما ددی توهم باید کام بشی من میخوام تو رو هم داخلم حس میکنم ، لطفا
جونگ کوک: میدونم عزیزم اما مطمئنم بهت زیاد فشار میاد بهت قول میدم فردا صبح با حس کردن دیک ددیت قراره از خواب بلند بشی ، خوبه؟
جیمین: من الان میخوام ددی
تهیونگ: جیمین عزیزم فردا تایم بیشتری رو باهم میگذرونیم باشه؟ امروز خیلی بهت فشار اومده زندگیم نمیشه دوتا دیک در عرض یه شب اون سوراخ باکرت رو به فاک بدن
جیمین: جیمین با لبای آویزونش چشمی گفت و کنار ددیاش روی تخت بخواب رفت .
.
YOU ARE READING
عشق در دنیای مافیایی
Fantasyخلاصه داستان: جیمین یه پسری بود که وضع مالی خوبی نداشت ، وقتیکه کوچیکتر بود پدرش رو داخل سن 9 سالگی از دست داده بود و فقط با مادرش زندگی میکرد ، اون در حال حاظر داخل یک رستوران کار میکرد تا بتونه خرج زندگیش رو دربیاره اما به مرور زمان با یکی آشنا می...
Part 11 ( Last part) +18
Start from the beginning
