Part 11 ( Last part) +18

Zacznij od początku
                                        

جیمین: اممم خب .... خجالت میکشم بگم...

جونگ کوک:‌جیمین خجالت نکش ما باید بدونیم که مشکلت چیه ، هوم؟

جیمین: من مشکلی ندارم ددیز اما خب م- من با کره ام .

تهیونگ: خب این که خجالت نداشت بیبی ، چرا خجالت می‌کشیدی برای گفتنش ، نگران نباش عزیزم قول میدم آروم انجامش بدیم .

جیمین لبش رو کمی از استرس گاز گرفت و سرش رو به آرومی تکون داد.

جونگ کوک جیمین رو از روی زمین بلند کرد و گذاشتش روی تخت و پیشونیش رو بوسید تهیونگ و همراه اونا رفت جلو و برای اینکه زیاد جیمین رو نترسونه بوسه های عاشقانه و خیسی روی لب های جیمین میزاشت و جونگ کوک هم گردن جیمین رو مارک های دردناکی میزاشت

تهیونگ و جونگکوک لباس های خودشون رو درآوردن و بعد لباس های جیمین رو.  تهیونگ بعد از دیدن نیپل قهوه ای جیمین احساس میکرد داغ تر از قبل شد و به سمت نیپل هاش حمله کرد و اونها رو مک میزد و گاز می‌گرفت

جیمین تا الان سکوت  کرده بود اما بعد از چند دقیقه خجالت رو گذاشت کنار و شروع کرد به ناله کردن برای ددیاش .

جونگ کوک و تهیونگ شروع کرده بودن به خوردن نیپل های جیمین و اپن از لذت ناله هایی میکرد که ددیاش رو بیشتر داغ میکرد

جیمین: اهههه ددیز آرومتر اومممم

جونگ کوک: اوممم خیلی خوشمزست ، خوشت میاد اینطوری ددیات دارن میخورنت؟

جیمین: آره ددی اههه خیلی خوبه

تهیونگ شلوار جیمین رو درآورد و دستش رو وارد شورتش کرد و دیک کوچیکش رو لمس کرد .

جیمین: اههههه ددییی ، این آهه واقعاً خوبه.

تهیونگ رفت پایین و پاهای جیمین رو باز کرد و با سوراخ صورتی رنگش مواجه شد و بعد رفت بین پاهاش و لیسی به سوراخ باکرش زد.

جیمین از لذتی یهویی که بهش وارد شد جیغ زدی که با برخورد لبای جونگ کوک بهش ساکت شد

جیمین: اهههههه ددییییی اههههه لطفا بیشتر اوممم

تهیونگ: بیشتر میخوای بیبی ؟

جیمین: اههههههه آره ددی لطفا اهههه

تهیونگ همون‌طور که داشت سوراخش رو میخورد یهو یکی از انگشت هاش رو وارد جیمین کرد

جیمین: آههههه آییییی ددی آروم

تهیونگ بدون توجه به ناله های جیمین انگشت های بلندش  رو تا ته واردش کرد و اونارو عقب و جلو کرد . جونگ کوک دیک جیمین رو گرفته بود دستش و بالا پایینش میکرد که یهو جیمین هم یه چیزی زیر دلش احساس کرد

جونگ کوک: بیبی داری کام میشی؟

کوک از طریق ناله های بلند جیمین متوجه شده بود نزدیکه کامشه که که بالا و پایین کردن دوستاش رو متوقف کرد و تهیونگ هم دست از خوردن سوراخش کشید و بلند شد تا کمربندش رو باز کنه

عشق در دنیای مافیاییOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz