𖥨 جام آخر ~

7.5K 648 54
                                    


لبخند تهیونگ عمیق‌تر شد، خودش رو پایین‌تر از بدن مرد کشید و سرش رو به قفسه‌ی سینه‌‌اش تکیه داد.

جونگ‌کوک دستش رو داخل موهای پسر فروبرد و تنش رو، روی خودش خوابوند.

- فهمیدی معتاد لبخند‌هات شدم، دریغش می‌کنی لبخند؟
_ هوم؟

دستش رو داخل سوی‌شرت نوک‌مدادی برد و انگشت‌هاش رو، روی تنش کشید. شل‌شدن عضلات منقبض تهیونگ، لبخند روی لب‌هاش رو عمیق‌تر کرد و گفت:
- تپش قلب من، پیوند خورده به لبخند یه پری‌زاد که لبخندزاد یه فرشته‌ست.

عادت به شنیدن جمله‌های عاشقانه، اون هم از جانب این مرد رو نداشت.

با کوبیده‌شدن پیشونی پسر به قفسه‌ی سینه‌اش، قهقه‌اش بلند شد و دلش برای خجالت زیرپوستی تهیونگ ضعف کرد.

نوک انگشت‌هاش رو تا چال کمر پسر ادامه می‌داد؛ ولی دستش رو پایین‌تر نمی‌برد تا مبادا به حس ناامنی پسر اضافه کنه.

با دیدن اون قطره‌ی خون خشک‌‌شده روی کاناپه، تمام اون شبی که بی‌رحمانه تن پسرش رو غارت کرده بود، یادش اومد.

با نشستن لب‌های خیس تهیونگ روی پوست گردنش، آهی کشید و چشم‌هاش رو روی هم فشرد. اوضاع پایین‌تنه‌اش بعد از دیدن پاهای ظریف پسر کوچولوش در حالی که توی اون سوی‌شرت، بی‌رحمانه خوردنی شده بود. اصلاً خوب نبود؛ خوب که نه، افتضاح بود و پسر با بوسه‌های نرمی که روی شاه‌رگ گردنش می‌ذاشت، حالش رو خراب‌تر می‌کرد.

آب‌ دهنش رو قورت داد و قبل از اینکه پسر با دلبری‌هاش، کار دست هر دوشون بده، تن ظریفش رو‌ بالاتر کشید و چشم‌های خمارشده‌اش رو نگاه کرد.

بعد از دوری‌ای‌ که براش اندازه‌ی یک عمر گذشته بود و با وجود دست‌های بسته‌اش برای بیشتر پیش‌بردن پاهاش از خطوط قرمز رابطه؛ قلب بی‌جنبه‌اش تحمل این همه زیبایی رو نداشت.

ناله‌ی توگلویی کرد، لب‌هاش رو ‌به پلک‌های خمارش چسبوند و اون‌ها رو‌ بوسید. دست‌های تهیونگ به لباسش چنگ شد، بدنش رو بیشتر به بدن مرد فشرد و باعث شد پایین‌تنه‌‌ی برآمده‌ی مرد رو، روی پایین‌تنه‌ی خودش حس کنه.

- جونگ‌کوکی...

پیشونی پسر رو محکم بوسید و شاهد بالااومدن گونه‌های پسر به‌خاطر لبخندش بود.
لبخند شیطنت‌آمیزش رو پنهان نکرد و بار دیگه اون اسم رو تکرار کرد.

- جونگ‌کوکی...

مرد خرخری توی گلوش کرد و این بار گونه‌های پسر رو دونه‌دونه با لب‌هاش بوسید. با هر بار صداشدن از میون اون لب‌ها با اون صدای لعنت‌شده‌ی دلبرش، همه‌ی مقاومتش رو‌ می‌باخت.

سهمش از پسر، فقط بوسیدن نقطه‌نقطه‌ی اون صورت پرستیدنی دلبرش بود و باید همین رو خم غنیمت می‌شمرد؛ پس هر بار که تهیونگ اسمش رو صدا می‌زد، عاجزانه با لب‌هاش، صورت پسر رو‌ نوازش می‌کرد.

𝐁𝐥𝐮𝐞𝐌𝐚𝐫𝐠𝐚𝐫𝐢𝐭𝐚ᴷᴼᴼᴷⱽ ᴬᵁWhere stories live. Discover now