Blue End کاپل:تهکوک

142 9 3
                                    


امیدوارم از انتهای آبی خوشتون بیاد(:

وقتی رد سیاهی رو دور چشماش دید.

وقتی آینه به روی روح پیرش خندید.

خندید!!

رد لبخند مشکی روی لبهاش می خندید.

کبودی ها قایم شدن؟!

نه هنوز کبودی های دور چشماش معلوماً!

مورچه های مشکی روی نوک انگشتاش رو روی کبودی هایی که پنهان نبودن دوباره کشید.

اشک رو با چی میشه قایم کرد؟!

اشک رو توی اقیانوس قایم میکنم!

می خوای به حرفمون گوش کنی؟!

صدای جیغ دردناک، درون غار سرش پیچید.

-آره اینبار به حرفتون گوش میدم آدمک های خودکشی...

قدم قدم،ساحل شنی که از سرمای دسامبر به تقلا افتاده بودند رو له می کرد و صدای خرچ و خرچ ناله هاشون رو زیر پاش می شنید.

قد بلندش خم شده بود، مثل درختی که زیر باد به روی زمین سر خم کرده.بیده یخ زده ی کنج این شهر بود، روی آخرین مقصد موج ها.

دو چاله ای که روی صورتش بود و حکم چشم رو داشت رو گردوند، رد تپه مانند رو کنار موج های آبی رنگ پیدا کرد.

بی توجه بود؟!نه نه!آدمک های درون سرش بی توجه بودند.

زندگی سخت، بیده خمیده رو به انتهای آبی رنگ رسونده بود؟!.

نمی دونست....

سایه ی تن درخت به روی اقیانوس رسید و ریشه های وجودش وارد آبی خودکشی شدند.

موج ها برای پاهای کبود و خستش سنگین بودند اما آدمک ها با بی رحمی اون رو به داخلشون هل می دادند.

صدای فریاد وقتی که جسمش تقریبا تا نیمه درون آب بود؛ درون مرداب سرش پیچید و به حرکت افتاد، چاله های دایره وارش.

- هــی....غریبه!!...قبل مردن فقط بیا آخرین سیگارت رو بکش!.

تردید داشت؟!درسته!!صدای فریاد تصویر تپه مانند؛ تردیدش کرده بود.

یادگار گذاشتن سرداب لبانش، روی آخرین فیلتر سیگار در آخرین انتهای آبی رنگ که آدمک های خودکشی را عصبانی نمی کرد!؟.

دو گودال درد چرخید و از میان تاری نم بی رنگی، دور شدن تپه آدم را ناواضح دید.

با سنگینی آب روی لباسهایش،شاید هم سنگینی روح خاکسترش، به طرف ساحل برگشت و جایی که لحظاتی قبل سایه ی مشکی را دیده بود رفت و روی شن های یخ زده به دست بی رحمی هوا،زانو زد.

تنش می لرزید؛سردش بود یا مردگی خبر میداد؟!.آدمک ها قرص ندونستن رو بهش خورونده بودند.

کاغذی که برای رسیدن به پرواز تقلا می کرد، سنگی که با التماس گوشه ی تن کاغذ رو گرفته بود شاید دل کاغذ نرم بشه و فرار نکنه از زندانش و پاکت سیگار و کبریتی که کنار معشوقه های کاغذ و سنگ، درون خاک سرد دفن شده بودند، به روی روح مرده اش دست تکون می دادند.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 20, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Oneshot the btsWhere stories live. Discover now