چان گیتارش رو زمین گذاشت و با چشمایی که با اشک پر شده بودن زمزمه کرد

_اما اگه دنیا داشت تموم میشد تو میومدی پیشم مگه نه؟

بکهیون بدون هیچ حرفی و در حالی که چشم های اونم پر از اشک بودن به سمت چان دوید و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد

+لازم نیست دنیا تموم بشه، من میخوام واسه همیشه پیشت بمونم. از همین لحظه و برای همیشه!

بکهیون گفت و سرش رو گردن چان بیرون آورد و از نزدیک ترین فاصله ممکن تو چشمای قشنگ پسر بلند تر خیره شد.

+متاسفم چان. من...

اما قبل از اینکه بتونه جمله ای که داشت برای ساختنش تلاش میکرد رو به زبون بیاره لباش توسط چان اسیر شدن و صداش تو حنجره اش خفه شد.

اولش شوکه شده بود اما وقتی چشمای بسته پسری که تو نزدیک ترین فاصله ممکن بهش بود رو
دید و حرکت لبای چان رو حس کرد چشمای اون هم بی اختیار بسته شدن و دستاش داخل موهای یولش فرو رفتن. بالاخره داشت حسش میکرد، بوسه اولی که سالها حفظش کرده بود تا توسط چان دزدیده بشه.

اون لحظه تنها چیزی که حس میکرد حرکت لبای چان، همراهی خودش و ضربان تند قلبشون بود...

برای دقیقه های طولانی هم رو بوسیدن و وقتی نفس هاشون برای ادامه بوسه بند اومد پسر بلند تر اندازه چند میلی متر از لبای بکهیون فاصله گرفت و پیشونی هاشون رو بهم چسبوند.

_تو مال منی بکهیون! هیونای منی و من تو رو به هیچ کس نمیبازم. واسم مهم نیست که اون دختره لعنتی رو دوست داری یا نه ولی تو مال منی! و من دیگه حتی ذره ای حاضر نیستم ازت فاصله بگیرم.

+دوست دارم!

اینبار حرفای چانیول بود که با زمزمه بکهیون قطع شد. دستاش از صورت بکهیون جدا شد و دور کمرش رفت و اون رو بیشتر از قبل به خودش چسبوند.

_میدونی الان به چی اعتراف کردی؟

+دوست دارم و مال توام. هیچ وقت برای کس دیگه ای نبودم. هیچ وقت هیچ کسی رو جز تو نخواستم و میدونم که تو هم هیچ وقت جز من برای کسی نبودی. توهم مال منی پارک چانیول... کاملا برای منی و منم دیگه نمیخوام از دستت بدم.

و این بار بکهیون بود که لباشون رو بهم چسبوند و حلقه دستاش رو دور گردن چانیول محکم تر کرد. بی وقفه هم رو می بوسیدن و حاضر نبودن حتی لحظه ای از هم فاصله بگیرن. اونا سالها این حس ها رو سرکوب کرده بودن و حالا که به خودشون اجازه بروزش رو داده بودن قرار نبود عقب بکشن.

𝑰𝒇 𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒐𝒓𝒍𝒅 𝑾𝒂𝒔 𝑬𝒏𝒅𝒊𝒏𝒈 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now