10

3.3K 478 23
                                    

خمیازه‌ایی کشید و به سمت آشپزخونه رفت و یخچالشو باز کرد.
با دیدن ظرف پر از سوپ و نوشته‌ایی که بهش چسبیده بود خندید و ظرف و بیرون آورد.
"گرسنت شد گرمش کن و بخور برات خوبه"
تا‌موقعی که سوپش‌ گرم می‌شد به دستگاه تکیه داد و دستاشو بهم گره زد و خندش عمیق شد.

خنده‌ی دندونی کرد که یهو خندش جمع شد.
ضربه‌ایی به پیشونیش زد و تکیه‌اشو از ماکروویو برداشت.
به خاطر احساس عذاب وجدانشه آره به خاطر موتورسواری باهاش سرما خوردم پس به همین دلیل دیروز کلی از مراقبت کرد.

اخم ریزی کرد و سوپ و از ماکروویو دراورد قاشقی و برداشت و سریع به سمت کاناپه‌ی توی سالنش رفت.
قاشقی از سوپ و خورد و لبخندی از طعم خوبش زد.
هوم دستپختش خوبه،مهربونم هست،مراقبمم که هست،تازه جذاب و خوشتیپه،رگای دستاشم خیلی برجسته‌ان،صداشم خیلی بمه

با حس اینکه داره دوباره به اون موجود جذاب فکر می‌کنه برای بار هزارم لبخندش جمع شد و سوپش و سریع خورد.
اصلا هم دلش واسش تنگ نشده بود.
با صدای زنگ در خونش با هیجان بلند شد و به سمت در رفت و از چشمی بیرون و نگاه کرد.

-هی اینجا چیکار می‌کنی؟
با توی بغل رفتنِ تهیونگ چشماش و بست و دستای آویزون کنارش و مشت کرد.
بعد چندثانیه خودش و سریع از بغلش بیرون کشید و دهنشو باز کرد تا غر بزنه که انگشت تهیونگ روی لبش نشست.

همینطور که جونگکوک و هُل می‌داد وارد خونه شد و خریداش و روی زمین گذاشت.
-دلم برات تنگ شده بود بانی.

-اما تو که دیروز اینجا بودی.

تهیونگ دستشو روی قلبش گذاشت و با دست چپش دوتا کیسه‌ی خرید و بلند کرد و به سمت آشپزخونه رفت.
جونگکوک روی کاناپه نشست و کنترل تلویزیون و برداشت و روشنش کرد.

-چیکار می‌کنی؟

-میخوام ببینم حالت بهتر شده یا نه؟

-این کار چه ربطی به خوب شدن سرماخوردگیم‌ داره؟

جونگکوک چشم غره‌ایی بهش رفت و گفت:
-رمانتیک.
با صدای بلند تهیونگ که در اثر سریع گفتن حرفش بود لبخند کوچیکی زد و ژانر فیلم و انتخاب کرد.
با حس دوباره نزدیک شدن‌ به تهیونگ نفس عمیقی کشید و به چهره‌ی خندونش نگاه کرد.

دوساعت از موقعی که توی ویلا مستقر شده بودند می‌گذشت و حسابی استراحت کرده بود.
هنوز بازیگر نقش اصلیِ روبه روش و ندیده بود و این کمی بهش استرس و هیجان وارد می‌کرد.

با رسیدنشون به کارگردان و بقیه کادر فیلمبرداری پر انرژی سلامی داد و به سمت میکاپ آرتیست رفت تا حسابی خوشگلش کنن.

بعد تقریبا یک ساعت کار مو و صورتش تموم شده بود و لباسای انتخابی رو هم پوشیده بود برای بار آخر فیلمنامه رو مرور کرد و کنار گذاشتش.

از چادر کمپ بیرون زد و به سمت کارگردان رفت با دیدن اخم روی پیشونیش و قرمز بودن صورتش با تعجب پرسید:
-سوهیون شی چه اتفاقی افتاده؟

-بازیگر نقش اصلی پیچونده.
-ها؟یعنی چی پیچونده؟

جین با چشمای درشت شده به کفشاش نگاه کرد،اینم از شانس خیلی قشنگش.

-تیزر و بیانیه‌ سریال بی ال بیرون اومده و با استقبال گرمی رو به رو شده پس پروژه کنسل نمیشه و هنوز بازیگر نقش اصلی ازش رونمایی نشده شاید بشه یکی دیگه رو پیدا کنیم.

جین که هیچی از این قضیه نمیدونست به دروغ سرش و تکون داد‌.
با کنار گرفتن نامجون کنارش به چشمای کشیده‌اش نگاه کرد و با چشماش واسش خط و نشون کشید.

نامجون با تعجب بله‌ایی گفت.

-چندسال کار کردی؟

-تقریبا نزدیک مدرک گرفتن رفتم ولی پشیمون شدم.

سوهیون دستش و محکم بهم کوبید و دور خودش چرخید
-همینه،خوش قیافه و جذاب که هستی یکم روت کار کنن اوکی میشه

-میکاپ نقش اصلی و روی نامجون کار کن میخوام حسابی بی نظیر بشه.
جین که هنوز از همه جا بی‌خبر بود عین جوجه اردک دنبال کارگردان افتاد و به صحنه‌ی اول رفت.

-اول از سکانسای تکی‌ات شروع میکنیم مثل سقوط سفینه‌ات بعد تموم شدنشون صحنه‌های دونفره‌ات با نامجون شروع میشه.

جین که تازه فهمیده بود قضیه از چه قراره با چشماش گرد شده به رو به رو خیره شد.
شانسش از این عالی تر نمیشد،باید به سریال بی‌ال پر از صحنه با کیم نامجون فاکینگ بازی می‌کرد؟

خنده‌ایی از روی مسخرگی کرد و چشماش و بست،خنده‌ی از روی بدبختیش تموم شد و با مشت محکمی به سرش زد و در همون حالت روی زمین نشست.

قابل هضم نبود براش آخه نامجون؟امکان نداره.
------
بوک دوکاا شد بوس بهتوننن🍓🌿
منتظر اتفاقای قشنگ قشنگ باشید😈🌙
ووت یادتون نره عسلا❤️‍🩹✨️

My pink snowflakeHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin