همه چیز با گریه شروع میشود. اکسیژن سینهاش را میسوزاند. به دنیای تازهای آمده. نه خبری از تاریکی هست و نه رطوبت. پس حُفرهی امنش کجاست؟ این جا دنیای بزرگیست که آدمهای دوپا همهجایش راه میروند. چیزی از خطر نمیداند. چشمهایش را ببینید. نه میداند پلیدی چیست و نه از خباثت خبر دارد. هر تکه از جهان را که نشانش بدهی، در شگفتی فرو میرود. قارچِ سمی را بدونِ وحشت لمس میکند و دست سمتِ خارها دراز میکند. مانند آسمان، وسیع و باز، پذیرای همه چیز هست. چشمهایش هر آنچه هست را زیبا میبینند. میتواند به هرکسی اعتماد کند و همه را دوست بدارد. نه از دلشکستگی میداند نه از نفرت. انباری از احساساتِ زیبا و پاکیست. آنقدر سرشار که حتی لمسِ وجودش، اشکِ مادر را جاری میکند. میگویند کودک در آغوشِ مادرش آرام میگیرد اما حقیقت این است که مادر به آرامشِ کودکش پناه میبرد. در پناهِ کودک، یک دریا نور محاصرهش میکند. بدونِ قطرهای تیرگی و شَر.
.
.
.صدای بلندِ زنگِ واحدش اون قدر غافلگیرش کرد که کتاب از میونِ انگشتاش رها شد و روی صورتش سقوط کرد. جیمین به تندی روی تختش غلت زد و کتابش رو روی ملافه جا گذاشت. خودش رو به دستگیرهی در رسوند. خانم جوونی با موی بلند و روشن جلوی خونهش ایستاده بود:
" سلام، وقتتون بخیر. " لبخندی روشن و محبتآمیز به جیمین تقدیم کرد.
" سلام... " معلمِ جوون که کمی گیج شده بود، نگاهی به سرتاپای اون دختر انداخت. تمام ذهنش رو جستجو کرد اما به نتیجهای دست پیدا نکرد. امروز منتظر کسی نبود.
" من لیسویون هستم. رزومهم رو هفتهی پیش براتون ارسال کردم. "
حالا ابروهای جیمین توی هم گره خورده بودن. روحش از روزمه خبر نداشت!
" روزمه برای چی؟ راستش من نمیدونم از چی حرف میزنید خانم لی. "
" اوه- " لبخندش ناپدید شد و مضطرب موی سرش رو پشت گوش گذاشت: " م- من... معلمِ زبانِ فرانسه هستم. آگهی شما رو هفتهی پیش دیدم که دنبال معلم خصوصیِ فرانسه میگردید. روزمهم رو ایمیل کردم و قرار شد امروز، اینجا به دیدنتون بیام... "
جیمین مطمئن بود دیشب اونقدر مست نبوده که حافظهش رو از دست داده باشه. در واقع هیچوقت بیش از حد مست نمیکرد. مطمئن بود یه اشتباهی پیش اومده: " متاسفم، من نه روزمهای دریافت کردم و نه قرار ملاقات تنظیم کردم. "
" ای وای! " دختر قدمی عقبتر رفت و حیرون به دور و برش نگاه کرد.
" باید برید طبقهی بالا خانم. واحد هفت. منزل خانم بیون. اینجا واحد آقای پارکه. اشتباهی اومدید... "
هم جیمین و هم معلم فرانسه سر سمت صدای جدیدِ چرخوندن که بهشون نزدیک میشد. آقای چَن شیطنتآمیز ابرویی برای جیمین بالا انداخت و تعجب پسر رو به خنده تبدیل کرد: " چطوری آقای پارک؟ "
YOU ARE READING
LUCIAN |Kookmin| Hiatus
Fanfictionتو مریضی جونگکوک! LUCIAN BY BLACK STAR ژانر: جنایی، قتل، روانشناسی فصل اول: تکمیلشده ✓ چنل: @blackstar_writes