یوسِنگ(دوست جیمین ): منم یوسِنگ کجایی؟
جیمین : او یوسِنگ هیونگ چطوری ؟
یوسِنگ : حال منو رو بیخیال کجایی ؟؟
جیمین : نگران میزنی !! چیزی شده ؟
یوسِنگ : آره تهیونگ . . .
جیمین با نگرانی ناگهان از سرجاش بلند و گفت : تهیونگ چی؟
یوسنگ : جیمین هر کجا هستی سریع بیا بیمارستان ملی سئول.
جیمین : باشه همین الان اومدم .
جیمین سریع تماس رو قطع کرد کتش رو از روی کاناپه برداشت و گفت :
مهی ببخش باید بدم . یه اتفاقی برای دوستم افتاده باید سریعا برم .مهی : مشکلی نیست راحت باش
جیمین : خدافظ
مهی بعد از رفتن جیمین پوفی کشید یه سر به وضعیت پاش انداخت واقعا وضع خوبی نداشت و کل باند و کیسه پر خون شده بود با اون وضع از داروخانه سفارش چندین باند و پد استریل داد و بعد از رسیدن باند ها شروع کرد به تعویض باند پاش کرد و سریعا به سمت بیمارستان ملی حرکت کرد .
جیمین یه سرعت به بیمارستان ملی رسیده بود و با دیدن یوسنگ به سمتش دویید ...
جیمین : یوسِنگگگگ بگو ببینم تهیونگ چیشده ؟
یوسِنگ : جیم . . . جیمین زیاد از قضیه اصلی خبر نداریم ولی چندین ساعته بیهوش هست و به هوش نیومده .
جیمین : چییییی؟؟اتاق چنده ؟
یوسنگ : اتا . . . اتاق . . .
جیمین : اتاق چندههههه؟
یوسنگ : اتاق هفت اِف.
جیمین با هول وارد اتاق هفت اِف شد با دیدن تهیونگ تو تخت بیمارستان که دستگاه اکسیژن بهش متصل بود و دستگاه ضربان قلب که صدا میکرد .
جیمین با دیدن وضعیت تهیونگ در اون حالت پاهاش سست شد و به سختی به سمت تخت حرکت کرد .
بغضش داشت گلوش رو پاره میکرد و نمی تونست چیزی که میدید و باور کنه .
جیمین : تهیونگا !؟؟؟؟ تهیونگااااا !؟ تهیونگ پاشو پاشو ببینم پسر !! نباید اینجا باشی !
ناگهان بغض جیمین ترکید و با گریه و داد صداش میکرد .
در این هنگام یوسِنگ با لیهو وارد اتاق شد و داشتن با ناراحتی به جیمین و تهیونگ نگاه میکرد
جیمین با گریه و از به سینه تهیونگ و یا دستش میزد و صداش میکرد و میگفت :
تو که قوی تر از چیزی بودی که میدیدم اینطور نباید میشد . بلند شوووووبا آخرین ضربه جیمین به سینه تهیونگ تهیونگ چشماش رو باز کرد و گفت :
هییی ! جیمین شی ! آروم ترررر . منم آدم ها!!؟جیمین که تو شوک بود و نمی فهمید چی به چیه مثل این که برق ۱۲۰۰ ولت بهش وارد شده باشه فقط نگاه میکرد .
تهیونگ : چیه !!؟ چیرو نگاه میکنی ؟؟
لیهو : انگار باید دکتر رو صدا کنیم بیاد به جیمین برسه ㅋㅋㅋㅋㅋㅋ
(علامت خنده ㅋ همون خخخخخ خودمون )
تهیونگ : شاید . هی جیمینا کجایی؟
یوسنگ : جیمین شی یه چیزی بگو بدونیم زنده ای
جیمین : خفه شید همتون. میدونید چطور خودم رو اینجا رسوندم؟
تهیونگ : هی تو میدونی خیلی وقته با هم وقت نگذروندیم؟؟
لیهو : راست میگه هر زمان بهت گفتیم یه چیزی گفتی و پیچوندی
جیمین : خب کار داشتم بچه ها ولی این درست نبود این طور منو بکشونید اینجا
تهیونگ : ببخش واقعا جیمینا همش نقشه این دو نفر بود
جیمین محکم به سینه تهیونگ مشت زد و یقه لباس تهیونگ گرفت و گفت:
تو دیگه هیچی نگو به خاطر تو مردم و زنده شدملیهو : هی هی جیمینا آروم تر مثلا مریضه
تهیونگ : راست میگه این قلب من ضعیفه دیدی تو دستات مردم
جیمین یقه تهیونگ رو ول کرد گفت :
حیف که بیمارستان هست وگرنه کاری میکردم که پشیمون بشی تهیونگاتهیونگ : بچه ها خوبه پس وگرنه الان جونم لب تیغ بود
لیهو : آره خوب شد
یوسنگ : خب پس تهیونگ پاشو آماده شو با این پسر عصبیمون یکم بریم بگردیم
تهیونگ : باشه پسرا الان.
جیمین : خیلی بیشعورید همتون
لیهو : با یوسنگ بیرونیم تو هم آماده شو بیا
تهیونگ : باشه
جیمین : منم میرم پیش پسرا ولی بدون خیلی بیشعوری
تهیونگ : باشه جیمین شی
جیمین از اتاق زد بیرون و به سمت حیاط بیمارستان حرکت کرد دستی به موهاش کشید و داشت از جلوی
قسمت اورژانس رد میشد که با دیدن لحظه ایی دختری که آشنا میزد ناگهان عقب برگشت و ...
YOU ARE READING
the last sequence
Romanceموضوع : سکانس آخر ( جیمین) ژانر: رمنس ، درام ، فلاف ، بوی ×گرل شخصیت اصلی : پارک جیمین و کانگ مَهی وضعیت آپ : در حال آپ کردن تک تک پارت ها خلاصه داستان : مهی یک بازیگر تازه وارد هست و دنبال کار میگشت ، برای مدت طولانی نمی تونست کار پیدا کنه به خ...
𝑷𝒂𝒓𝒕 15 : 𝑺𝒖𝒅𝒅𝒆𝒏 𝑬𝒗𝒆𝒏𝒕
Start from the beginning