𝑷𝒂𝒓𝒕 15 : 𝑺𝒖𝒅𝒅𝒆𝒏 𝑬𝒗𝒆𝒏𝒕

Start from the beginning
                                    

یوسِنگ(دوست جیمین ): منم یوسِنگ کجایی؟

جیمین : او یوسِنگ هیونگ چطوری ؟

یوسِنگ : حال منو رو بیخیال کجایی ؟؟

جیمین : نگران میزنی !! چیزی شده ؟

یوسِنگ : آره تهیونگ . . .

جیمین با نگرانی ناگهان از سرجاش بلند و گفت : تهیونگ چی؟

یوسنگ : جیمین هر کجا هستی سریع  بیا بیمارستان ملی سئول.

جیمین : باشه همین الان اومدم .

جیمین سریع تماس رو قطع کرد کتش رو از روی کاناپه برداشت و گفت :
مهی ببخش باید بدم . یه اتفاقی برای دوستم  افتاده باید سریعا برم .

مهی : مشکلی نیست راحت باش

جیمین : خدافظ

مهی بعد از رفتن جیمین پوفی کشید یه سر به وضعیت پاش انداخت واقعا وضع خوبی نداشت و کل باند و کیسه پر خون شده بود با اون وضع از داروخانه سفارش چندین باند و پد استریل داد و بعد از رسیدن باند ها شروع کرد به تعویض باند پاش کرد و سریعا به سمت بیمارستان ملی حرکت کرد .

جیمین یه سرعت به بیمارستان ملی رسیده بود و با دیدن یوسنگ به سمتش دویید ...

جیمین : یوسِنگگگگ بگو ببینم تهیونگ چیشده ؟

یوسِنگ : جیم . . . جیمین زیاد از قضیه اصلی خبر نداریم ولی چندین ساعته بیهوش هست و به هوش نیومده .

جیمین : چییییی؟؟اتاق چنده ؟

یوسنگ : اتا . . . اتاق . . .

جیمین : اتاق چندههههه؟

یوسنگ : اتاق هفت اِف.

جیمین با هول وارد اتاق هفت اِف شد با دیدن تهیونگ تو تخت بیمارستان که دستگاه اکسیژن بهش متصل بود و دستگاه ضربان قلب که صدا میکرد .

جیمین با دیدن  وضعیت تهیونگ در اون حالت پاهاش سست شد و به سختی به سمت تخت حرکت کرد .

بغضش داشت گلوش رو پاره میکرد و نمی تونست چیزی که میدید و باور کنه .

جیمین : تهیونگا !؟؟؟؟ تهیونگااااا !؟ تهیونگ پاشو پاشو ببینم پسر !! نباید اینجا باشی !

ناگهان بغض جیمین ترکید و با گریه و داد صداش میکرد .

در این هنگام یوسِنگ با لیهو وارد اتاق شد و داشتن با ناراحتی به جیمین و تهیونگ نگاه میکرد

جیمین با گریه و از به سینه تهیونگ و یا دستش میزد و صداش میکرد و میگفت :
تو که قوی تر از چیزی بودی که میدیدم اینطور نباید میشد . بلند شووووو

با آخرین ضربه جیمین به سینه تهیونگ تهیونگ چشماش رو باز کرد و گفت :
هییی ! جیمین شی ! آروم ترررر . منم آدم ها!!؟

جیمین که تو شوک بود و نمی فهمید چی به چیه مثل این که برق ۱۲۰۰ ولت بهش وارد شده باشه فقط نگاه میکرد .

تهیونگ : چیه !!؟ چیرو نگاه میکنی ؟؟

لیهو : انگار باید دکتر رو صدا کنیم بیاد به جیمین برسه ㅋㅋㅋㅋㅋㅋ

(علامت خنده ㅋ همون خخخخخ خودمون  )

تهیونگ : شاید . هی جیمینا کجایی؟

یوسنگ : جیمین شی یه چیزی بگو بدونیم زنده ای

جیمین : خفه شید همتون. میدونید چطور خودم رو اینجا رسوندم؟

تهیونگ : هی تو میدونی خیلی وقته با هم وقت نگذروندیم؟؟

لیهو : راست میگه هر زمان بهت گفتیم یه چیزی گفتی و پیچوندی

جیمین : خب کار داشتم بچه ها ولی این درست نبود این طور منو بکشونید اینجا

تهیونگ : ببخش واقعا جیمینا همش نقشه این دو نفر بود

جیمین محکم به سینه تهیونگ مشت زد و یقه لباس تهیونگ گرفت و گفت:
تو دیگه هیچی نگو به خاطر تو مردم و زنده شدم

لیهو : هی هی جیمینا آروم تر مثلا مریضه

تهیونگ : راست میگه این قلب من ضعیفه دیدی تو دستات مردم

جیمین یقه تهیونگ رو ول کرد گفت :
حیف که بیمارستان هست وگرنه کاری میکردم که پشیمون بشی تهیونگا

تهیونگ : بچه ها خوبه پس وگرنه الان جونم لب تیغ بود

لیهو : آره خوب شد

یوسنگ : خب پس تهیونگ پاشو آماده شو با این پسر عصبیمون یکم بریم بگردیم

تهیونگ : باشه پسرا الان.

جیمین : خیلی بیشعورید همتون

لیهو : با یوسنگ بیرونیم تو هم آماده شو بیا

تهیونگ : باشه

جیمین : منم میرم پیش پسرا ولی بدون خیلی بیشعوری

تهیونگ : باشه جیمین شی

جیمین از اتاق زد بیرون و به سمت حیاط بیمارستان حرکت کرد دستی به موهاش کشید و داشت از جلوی
قسمت اورژانس رد میشد که با دیدن لحظه ایی دختری که آشنا میزد ناگهان عقب برگشت و ...

the last sequenceWhere stories live. Discover now