𝑷𝒂𝒓𝒕 2 : Injustice

91 12 8
                                    

پارت دوم

( ناعدالتی )

کارگردان بعد از آمدن سُوا بهش گفت که به اجرای مَهی نگاه کنه که به زیبایی داشت پارت اونو  رو اجرا میکرد.

سوا بعد از دیدن اون صحنه از مَهی حرصی شد و فقط میخواست پیش کارگردان بَدش کنه اونم به هر حالتی که ممکن بود .

کارگردان به همراه سُوا پیش مَهی رفت و ناگهان شروع به دست زدن کرد .

مَهی که داشت اجرا میکرد با شنیدن صدای محکم و نزدیک دست زدن به سمت صدا چرخید و متوجه کارگردان و چهره در هم پیچیده شده سُوا شد که با نفرت داشت به مَهی نگاه میکرد  .

مهی متعجب و خجالت زده تر از قبل داشت از کارگردان به خاطر نظرش تشکر میکرد .

کارگردان به سوا که داشت از حرص میترکید گفت که یکم با احساس تر و نرم تر مثل مهی اجرا کنه بهتر میشه.

سوا از حرص که داشت به زور لباش رو از هم جدا کرد و صداش مانند این بود که از درون چاه بیرون میومد قبول کرد و رفت پیش منیجر  شخصیش و میکاپ آرتیست هاش و یکم خودخوری میکرد و عصبانیتشو سر دستمال کاغذی درمی آورد.

بعد از نیم مین دوباره شروع به برداشت سکانس کردن .

تو اون قسمت مهی و سوا روبروی هم بودن و در حال دعوا کردن سر قرار دادی بودن که خوشبختانه لغو شده بود و سوا که به عنوان رئیس شرکت بود و مهی دستیارش یا همان کارمندش این مشکل را از مهی میدید و از عصبانیت فراوان باید چَکی (سیلی ) دم گوش مهی میزد.

همان موقع سوا از فرصت استفاده کرد و حرص خودش رو با سیلی دم گوش مهی خالی کرد .

شدت ضربه به حدی بود که مهی افتاد زمین و کناره صورتش قرمز شد .

همان موقع کارگردان کات داد و بلند دست زد و گفت عجب صحنه ایی واوووووو خیلی معرکه و طبیعی شد .

مَهی که دستش رو روی گونه سرخ شده اش گذاشته بود با کمک جویی  از رو زمین سفت به سختی بلند شد و به طرف قسمت خودشون رفتن .

بغضی غلیظ تو گلوی مَهی گیر کرده بود و کمپرس یخ رو صورت آتیشیش که از شدت ضربه دست سُوا سرخ شده بود قرار داشت .

از اون طرف جیمین وقتی شاهد ماجرا بود اول توجهی نکرد ولی وقتی متوجه سرخی و رد تک تک  انگشت های کشیده رو ، روی صورت مهی دید نگران شد و با یک دستمال و نوشیدنی به سمت مهی رفت
جویی درحال حرف زدن با مَهی بود ، ولی مَهی لب به سخن باز نمیکرد و بی اعتنا سرش رو پایین انداخته بود .

ناگهان جویی بدون هیچ حرفی از کنار مَهی دور شد،  دختر که از پایین شاهد پاهای کشیده و کفش های شبیه کفش های جیمین شد ، آرام سرش رو بلند کرد و وقتی متوجه جیمین که روبرویش ایستاده بود شد 
ناگهانی از جایش بلند شد و تعظیمی کرد و خسته نباشید کرد .

the last sequenceNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ