در حال ترجمه/ سپ
همه سولمیتی دارن. در این مورد حق انتخابی نداری. سرنوشت تصمیم میگیره باید عاشق چه کسی بشی، چه دلت بخواد و چه نخواد، ولی خب سرنوشت معمولا درست تصمیم میگیره.
این بار سرنوشت گند میزنه. بدجور.
(آیدل ناموفق، جانگ هوسوک، دقیقا به همون کسی...
هوسوک بهش میگه. "تو هم دقیقا همین کار رو واسه هی یئون و گوجه انجام میدی."
سوکجین لبش رو بیرون میده. "این فرق داره. اون آلرژی داره."
"فقط یه کوچولو. یکم عطسه میکنه، تازه عطسههاش کیوتن، مثل یه زنبور که روی گل مروارید میشینه." نامجون تیکه اسپمی رو از کاسه تهیونگ برمیداره. "بخور تهیونگا."
تهیونگ شروع به خوردن می کنه و با دقت از تیکههای گوشت پروسس شده دوری می کنه. "واسه چی همش بوده جیگه درست میکنی؟" با حالت تهدید آمیزی چاپ استیکهاش رو برای سوکجین تکون میده. "بدمزه ست."
"با دهن پر حرف نزن." سوکجین نودل بیشتری هورت میکشه و لپهاش طوری پف میکنن که هوسوک رو یاد یه جونور کیسه دار خارجی میندازه. "اصلا مشکل بوده جیگه چیه؟ وقتی سربازی بودم همیشه میخوردمش."
نامجون با اکراه میگه. "آدم تو سربازی به چیزای عجیب غریب علاقمند میشه. سیگار کشیدن، موزیک شو، گرل گروپ..."
"از منظور حرفت خوشم نمیاد." سوکجین با لحن خشکی میگه. "من سیگار نمیکشم و یه سولمیت دارم و متعهدم."
"تو حداقل سه تا آلبوم Apink داری."
"صورت نائون رو دیدی؟"
نامجون کوتاه میاد. "منطقیه."
تهیونگ موافقت می کنه. "اون خوشگله. یه طورایی دلم میخواد از روی چالههای آب ردش کنم و واسش کیف دستی بخرم."
"باید یه فن سایت راه بندازی."
"عمرا. یه بار هم زمان با SNSD تو فرودگاه بودم و دیگه نمیخوام تکرارش کنم. حاضرم قسم بخورم وقتی داشتم به طرف گیشه میرفتم یکی یه DSLR کرد تو کونم."
بقیه به درد و رنج تهیونگ میخندن، ولی هوسوک نمیتونه خودش رو وادار به همراهی کنه. نودلهای ناخوشایندش رو تو کاسه این طرف و اون طرف می کنه و به طرز عجیبی بی قراره. سرش با کمک کردن به بقیه انقدر شلوغ بود که خودش نتونست خیلی برقصه. به جایی بر نمیخوره اگه به استودیو برگرده. شاید بتونه از شر این حس خلاص بشه. از پشت میز بلند میشه. نامجون میپرسه. "خوبی؟" هوسوک سر تکون میده.
"اخیرا خیلی از وعدههای غذاییات رو نمیخوری." سوکجین روی میز خم میشه و دستی روی پیشونی هوسوک میذاره. "مطمئنی خوبی؟"
"آره،... تابستونه؟ میدونی."
سوکجین پلک میزنه. "نمیدونم."
نامجون میگه. "مردم عادی تو تابستون زیاد غذا نمیخورن. زیادی گرمه."
"داری میگی عادتهای غذایی من نرمال نیست؟"
"آره."
"آفرین. ولی- هوسوکا، داری کجا میری؟"
"میخوام به استودیو برم." کفشهای پوماش رو به پا می کنه و با دیدن لکه کثیفی روی نوار سفیدش اخمهاش رو در هم میکشه. "بعدا میبینمتون."
تهیونگ صدا میزنه. "از فروشگاه واسم شکلات بگیر!"
هوسوک از آپارتمان طبقه دومشون با پلهها به طبقه همکف میره. توی طبقه اول، به اوه سهون که همزمان سه جعبه شیش تایی و یه گربه سفید همراهشه جاخالی میده و بیرون، برای دوست جیمین سونگون که داره با هم اتاقیاش تهیون بحث می کنه دست تکون میده. در حالت عادی میرفت باهاشون گپ بزنه -سونگون و تهیون واقعا خنده دارن- ولی حوصله نداره.
حوصله هیچی رو نداره.
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
یهو هوس کردم فیک ویمان بخونم... پیش ب سوی آرشیو
کاور قشنگ فیکم BakaOsui لطف کرد و بهم داد که یکی از دوستهاش زحمتشو کشید، که ایدیشو ندارم چون ب فکرم نرسید بپرسم🧍♀️ الناز هروقت اینو دیدی ایدی دوستتو بده تگ کنم🤦♀️😂