𝑷𝒂𝒓𝒕 5 : 𝑯𝒐𝒔𝒑𝒊𝒕𝒂𝒍

Start from the beginning
                                    

جیمین مهی رو سوار ماشین خودش کرد و سریع به سمت بیمارستان نزدیک اونجا روند . به سمت اورژانس رفت و سریعا در اتاق وی آی پی بستری کرد.

دکتر چِن برای زدن سرم و آمپول به اتاق اومد .

جیمین اونطرف اتاق رو کاناپه تک نفری نشسته  بود با وارد شدن دکتر به اتاق ، از سر جاش بلند شد و ...

جیمین: آقای دکتر چیزه خاصی اتفاق افتاده ؟؟

دکتر چن : نه چیزه خاصی نیست؟

جیمین : پس مشکل چی بود ؟

دکتر چن : فقط ضعف کرده بودن و فشارشون پایین اومده بود سُرم بهشون زدیم همراه با آمپول تقویتی و ویتامین .

جیمین : کی میتونه مرخص بشه ؟

دکتر چن : وقتی بهوش اومد اگه همه چیز اوکی بود میتونید ببرید.

جیمین تشکر کرد و دکتر بعد از انجام معاینه از اتاق خارج شد .

مهی سه چهار ساعت بعد از معاینه دکتر به هوش اومد. تو این فاصله دکتر هم بعد از اتمام سُرم قبلی ، پرستار سُرم جدید رو وصل کرده بود .مهی اولش تعجب کرد که کجاست ولی بعد  با دیدن فضای تمام سفید و بوی ضد عفونی کننده های بیمارستان متوجه شد که کجا قرار داره.

جیمین رو مبل همراه خوابش برده بود و مهی به سختی تونست رو تخت بشینه ، اول به فکر فرو رفت شروع به خارج کردن سوزن سُرم از دستش کرد .

خیلی درد داشت که ناگهان با فرود آمدن دستی رو دستش ، کارش رو متوقف کرد .

جیمین : اون کارو نکن

مهی سرش رو بلند کرد و با دیدن جیمین بالا سرش شوکه شد .

جیمین : کجا رو نگاه میکنی ؟

مهی : هیچ کجا فقط . . .

جیمین :  دراز بکش و استراحت کن تا سُرمت تموم بشه بعد .

مهی : ممنون ولی نه

جیمین ناگهان نگاهش به لوله سرم افتاد خون از دست مهی به لوله برگشته بود

جیمین : خودت به لوله سرم نگاه کن !؟؟

جیمین زنگ کنار تخت رو زد بعد چند دقیقه کوتاه دکتر چن  وارد اتاق شد .

دکتر چن : مشکل چیه ؟ خوبه به هوش اومدید

جیمین : درسته به هوش اومده ولی خودتون مشاهده کنید

مهی : چیزی نیست همه چیز اوکیه

دکتر چن با دیدن لوله سرم که تا نصفه خون برگشته بود ادامه داد . . .

دکتر چن : کجاش اوکیه ؟ اون همه خون برگشته شده چیه پس!؟

دکتر چن حین حرف زدن خون برگشته شده رو درست کرد و سوزن تقریبا در اومده رو درست کرد

(نویسنده در حال تصور و درد کشیدن از درد سوزن سُرم که داره تو فیک مینویسه)

دکتر چن : بهتره یه چند ساعت همین طور استراحت کنی تا سُرم تموم بشه بعد

مهی : بعد میتونم مرخص بشم ؟؟

دکتر چن : بله چرا که نه فقط یکم صبور باشید
مهی تک خنده ایی زد و چشمی گفت .

دکتر از اتاق وی ای پی خارج شد .جیمین بالش رو تنظیم کرد و تخت رو بالا داد تا دختر تکیه بده .

مهی : بابت زحمتی که امروز به شما دادم متاسفم و ممنون .

جیمین : خانم کانگ چیزی نبود  پس نیاز نیست تشکر کنید

مهی : اگه تمایل داشتید مهی صدام کنید و هی خانم کانگ نگید معذب میشم

جیمین لبخندی زد و اوکی گفت . . .

جیمین : دکتر گفت ضعف غذایی کرده بودید مگه از صبح تا حالا چیزی نخوردید؟

مهی دستی به موه اش کشید و تره ایی از موهاشو پشت گوشش انداخت و ...

مهی : راستش نه ،هیچ چیز .همون طور که فهمیده بودید دیر به محل فیلمبرداری اومدم و چیزی نتونستم بخورم .

جیمین : آممممم . . . ببخشید

مهی : چیزی نیست

بعد از گذشت حدودا یک ساعت سرم تموم شد و مهی خواست زنگ رو بزنه همین که دستش رو دراز کرد با ضربه در و ورود دکتر چن متوقف شد .

دکتر چن : حالتون چطوره؟

مهی : ممنون بد نیستم

دکتر چن معاینه کرد و  شروع به در آوردم سرم کرد درد حاصل از سوزن باعث شده بود قیافه مهی تو هم بره ، پلک هاش رو روی هم میفشرد و لبش رو بین دندوناش گیر انداخته بود و ملحفه ایی که بین انگشتانش جمع شده بود.جیمین که اون گوشه در حال دید زدن مهی بود ، نتونست چشم از حرکات کیوتش برداره .

بعد از اتمام دکتر چن اجازه ترخیص داد و جیمین به دنبال دکتر چن از اتاق خارج شد.

جیمین : آقای دکتر حالشان چطوره؟

دکتر چن : همه چیز اوکیه فقط . . .

the last sequenceWhere stories live. Discover now