آه بلندی کشید و میخواست چشماشو ببنده که ..
-ته ..
از جاش پرید و نشست .
+کوکی .. چیزی شده ؟
جونگکوک جلو اومد و روی تخت نشست .
-میشه .. پیشت بخوابم ؟
تهیونگ نمیتونست شدت خوشحالیشو پنهان کنه .
+دیوونه شدی ؟ البته که میشه . بیا اینجا ببینم .
و با کشیدن دست جونگکوک اونو بغلش کرد .
-پر از دردسرم ، نه ؟ یه لحظه آرامش نداری باهام ..
+تو پیش من باش ، من تا آخر عمرم حاضرم اذیت بشم .
-تا آخر عمرت ؟
+تا آخر عمرم . الانم بخواب . فردا روز سختی خواهد بود .موهاشو بوسید و محکمتر بغلش کرد .
.
.
.
÷الان تصمیم با خود توعه . میتونی همه چیو واسه خودت نگه داری . میتونی برگردونی به پدرت . میتونی آتیشش بزنی . تصمیم با خودته .بالاخره بعد از حکم قاضی ، رای به نفع جونگکوک بود . و الانم تو دفتر وکیل آقای جانگ ، پدر هوسوک ، صحبتهای کلی انجام میشد ..
-من چیزی نمیخوام . راستش .. میخوام همشو برگردونم . احتیاجی به پول و خونه هاش ندارم . غیر این صورت آرامش نخواهم داشت .
÷گفتم که ، تصمیم با خودته . اگه بخوای با وکیل پدرت قرار میذاریم و همه چیو برمیگردونی . هوم ؟
-بله اگه ممکنه ..
.
.
.
جونگکوک جز آپارتمانش ، همه چیز رو به پدرش برگردوند . بالاخره همه چیز تموم شد و ظاهرا به آرامش رسید . الان وقت یه استراحت حسابی بود .+جیجو ؟
-من بیشتر موافق اروپام . پاریس ..
+پاریس ! اوکی . من مشکلی ندارم .
-حالا که مشکلی نداری بیا بشین بغلم . دلم میخواد بچسبی بهم . دلم برات تنگ شده ..تهیونگ با قهوه های دستش سمت کاناپه رفت و با گذشتن ماگ ها روی میز با باز کردن پاهاش ، روی پاهای جونگکوک نشست .
+حس میکنم باید ناز کنم برات ولی زیادی دلتنگتم !
-میتونیم عوض حرف زدن ، رفع دلتنگی کنیم ! هوم ؟!!حرکت انگشتای جونگکوک روی رونها و باسن پسر ، کافی بود تا بدنش سست بشه . با انداختن دستاش دور گردن جونگکوک ، بوسه ی آروم و پر احساسی رو شروع کرد .
به ترتیب لب بالا و پایینش رو به داخل دهانش میکشید . با لبخند جونگکوک از حرکت ایستاد .
+چرا میخندی ؟
جونگکوک با یک حرکت تهیونگ رو روی کاناپه دراز کرد و روش خیمه زد .
-چون قصد ندارم بیشتر از این تحمل کنم ..
و سرشو توی گردن پسر مخفی کرد و با زبون و لبهاش ، پوست حساس گردنش رو مارک میکرد . با انگشتاش ، از روی تیشرتش ، نیپلش رو نیشگون گرفت و باعث بالا رفتن صدای تهیونگ شد .
YOU ARE READING
Moon is Ocean !
Fanfictionچی میشه اگه اتفاقی که انتظارشو نداره بیفته و زندگی جونگکوک دگرگون بشه ! آیا به قدرت عشق ایمان دارین ؟! - ѵҡσσҡ - ҡσσҡѵ -رمنس - قسمتی از زندگی - اسمات 🔞 #1 - dram
Seperation ..
Start from the beginning