buy Mom

26 0 0
                                    

+حالا نیازه که این کار رو انجام بدی؟
درست بود که به پسر اعتماد داشت، اما استرس مثل خوره به جونش افتاده بود.
-اگه می‌ترسی برو.
لیام دوربین رو تنظیم کرد تا کامل از مراحل اتفاقات فیلم بگیره.
+من که اونجا نیستم که بخوام برم...ولی همین که میدونم باعث میشه احساس گناه کنم، آخه لعنتی اگه طوریت شد چی؟
چرخی به چشماش داد . نگرانی پسر رو درک نمی کرد.

-من چیزیم نمیشه،اینا همش مسخره بازیه خب؟همش برای جذب فالووره .
+باشه، حداقل یادت باشه چیزی شد سریع به پلیس زنگ بزنی...همه چیز آماده است؟
-اگه میخوای مامان بازی در بیاری همین الان قطع کن.چون داری وقت ارزشمندم رو با مامانی  که قراره سفارشش بدم از بین میبری.
+لعنتی...همش الکیه...تو پول میدی اونا هم به خنگ بودنت میخندن.
پوزخندی زد.
-هه...من پول میدم و مقدار ویویی که ویدیو قراره بخوره پولمو جبران می‌کنه ...این طبیعت زندگیه جیم.
+حیف که انگلیس نیستم ...وگرنه با دستای خودم خفت میکردم،چپ و راست درمورد یوتیوب و فالوور حرف میزنی.
-تو خیلی ضدحالی .

بعد از قطع کردن گوشی، دوربین رو دوباره چک کرد.
مدام با خودش تمرین می‌کرد که چطور کلمات رو کنار هم بچینه...سلام من مامان می‌خوام ؟ چقدر احمقانه.
باورش نمیشد فالوورهاش یه همچین درخواستی برای ویدیو کرده بودند.

چراغ ها رو خاموش کرد و نور ضعیفی که که از چراغ خوابش می‌تابید ،باعث جو بهتر ویدیو شده بود.دکمه ی استارت رو فشرد.
-خب همون طور که قول داده بودم، امروز قراره به دارک‌وب زنگ بزنیم!...دقیقا...خب من وارد سایت شدم همین الان...
همزمان که با دوربین حرفه ای که رو به روش قرار داشت حرف میزد ، با گوشی داخل دستش هم ور میرفت.

-وای چه پیشنهاد های عجیبی داره!..اینجا اینجوریه که میتونی درخواست بدی و دوربین هک شده ی مردم رو ببینی...آنلاینه..
خودش هم شوکه شده بود ولی سعی میکرد عادی به نظر برسه.
-خب از این آپشن میرم بیرون...توی لاین سرچ میکنم خرید مامان ، چطوره؟
و به دوربین خندید.
برای لحظه ای به ذهنش خطور کرد که نکنه دوربین خودش هم هک شده باشه ؟ولی نه ، همه ی اینها یک بازی احمقانه و بچگانه بود.
معلومه که همه ی این آدم های به ظاهر هک شده عضو خود اون دارک‌وب مسخره بودند.

اما با دیدن آگهی فروش که ظاهراً برای مامان ها بود ، چشم هاش از تعجب گشاد شد. خنده ای عصبی کرد.
-مثل اینکه واقعیه ... خب  می‌خریمش! اونم یه جذابشو.
تمام اون ربع ساعتی که داخل سایت می‌چرخید ، قلبش از استرس تند میزد . چرا چراغ هارو خاموش کرده بود؟؟
دستاش از شدت ترس خیس عرق شده بود اما سعی کرد ظاهرش رو حفظ کنه.

در واقع اینکه می‌گفت دنبال جذاب ترین مامانه، چیزی جز دروغ نبود. چون چطور میشد به عنوان عجیب اون آگهی ها بی توجهی کرد؟ اون ها حتی شبیه برده جنسی هم نبودند!
حتی یکی از اون ها نوشته بود قول میدم خوب آشپزی کنم!

همه چیز الکی بود درسته؟ چون اونها داشتن التماس میکردند که یکی رو بخره! 
لبخندش رو حفظ کرد و از گزینه هایی مثل عروسک نفرین شده، قتل مثل خودکشی ، قاتل و عروسک های ... گذشت. حتی معنی بیشتر اونها رو نمیدونست .
بعد از کنجکاویش به سرعت زنی که به ظاهر مادری مهربان توصیف شده بود رو انتخاب کرد و برای اثباتش گوشی اش رو جلوی دوربین گرفت .

همه دیدند...یعنی قرار بود ببینند، چون اون لعنتی تنها یک کلیپ در حال ضبط بود !
اما کسی که یک درخواست خرید براش آمده بود ، باید هویت خریدار رو میفهمید ، نه؟ این کار هر روزش بود. زیر نظر گرفتن مشتری های مشکوک. تنها باید لینک هک شده دوربین پسر رو برای رئیسی که تا حالا حتی صورتش رو هم ندیده بود می فرستاد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 26, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

I am Chernobyl Where stories live. Discover now