هر دو پسرک نفس نفس زنان با آخرین توانی که براشون مونده بود خودشون رو به مغازه رنگ فروشی رسوندن. سونو نفسی گرفت و با خوشحالی جیغ زد: من برنده شدممممم
نیکی دستاش رو تکیه زانو هاش گذاشت و در حالی که ریه هاش برای ذره هوا داشتن میسوختن سر تکون داد. هوای ابری باعث خنک و مرطوب ریه هاش شد. نفس عمیقی کشید و با اشاره سونو در شیشه رنگ مغازه رو باز کرد و وارد شد. امگا با چشمای کنجکاو پشت سرش وارد شد و نگاهی به رنگ ها انداخت. نیکی به طرف
قوطی های رنگ رفت و رنگ های قرمز و ابی و زرد ، قهوه ای و سفید و مشکی رو برداشت و جلوی فروشنده برای خریدشون گذاشت. در حالی که کارت بانکیش رو در می اورد نیم نگاهی به سونو که با لبهای بیرون داده در حال تماشای تابلو های نقاشی روی دیوار های مغازه انداخت. پسرک با چشمایی که برق کنجکاوی و تحسین توشون موج میزد اروم دستی روی تابلو دخترک مو صورتی بین یک عالمه شیرینی و کیک کشید.
نیکی بعد از حساب کردن سطل های رنگ کنار سونو ایستاد. سونو با همون لبهای لوچ شده زیر لب زمزمه کرد: دونو کیک میخواد.
نیکی خنده ارومی کرد و اروم پسرک رو صدا زد تا توجهش رو به خودش جلب کنه
سونو نگاهش رو به نیکی داد و بلند گفت: چندتا مغازه اون ور تر شیرینی فروشی خانوادگی ماست... میای بریم؟
پسرک اروم سری تکون داد و همراه سونو به سمت مقصد حرکت کردند.
نیکی نفس عمیقی کشید و به سونو خیره شد. نیم رخ پسرک توی اون هوای ابری و اسمون نیلی رنگ بی نقص به نظر میرسید. نیکی ارزو میکرد که الان با دوربین از سونو عکس بگیره که تا ابد داشته باشه.
با بشکنی که جلوی چشماش خورد، چند باری تند پلک زد . سونو با لبهای بیرون داده به پشت سر نیکی اشاره کرد و گفت: اینجاست.
نیکی لبخند دست پاچه ای زد و نگاهش رو به جایی که سونو اشاره کرده بود داد. لبهاش از هم باز شدند ونا خودآگاه زمزمه کرد: چقدر اینجا اکلیلیه.
مکان جلوی چشمای نیکی با رنگ های قرمز ، صورتی، سفید رنگ شده بود. روی در شیشه عکس های ماکارون، کیک، ابنبات و ... بود. بزای نیکی اون مکان نیکی خیلی خوش رنگ و اکلیلی کیوت بود. سونو اروم دستش رو کشید و هر دو از در شیشه که با زنگوله به صاحب مغازه خبر مشتری جدید رو میداد،وارد شدند. نیکی با چشمای کنجکاو به فضای گلبهی رنگ خیره شد. روی دیوار ها تصویر شکوفه های گیلاس و بادوم بود. فضای خالی رو صندلی و میز های دو سه نفره های قرمز و سفید رنگ پر کرده بود. روی هر میز چندتا شاخه گل رز صورتی بود. نگاهش رو جلو تر برد و یخچال های شیشه ای که درونشون انواع کیک و شیرینی وجود داشت رو نظاره کرد. روی پیشخوان اونجا شکلات های شانسی وجود داشت که هر کسی وقتی میرفت یه دونه ازشون برمیداشت.
نیکی با چشمایی که غرق رویا بودن به سونو خیره شد.
سونو آهی کشید و دست پسرک رو کشید و روی یکی از صندلی ها نشوند . توجه نیکی به پسرک جلب شد. سونو جلوش نشست و منو رو جلوی نیکی گذاشت و گفت: هر چی دوست داری انتخاب کن.
نیکی بدون وقفه گفت: من ماکارون میخوام.
سونو گیج به نیکی زل زد و با به یاد آوردن رایحه خودش با گوش های قرمز به نیکی نگاه کرد.
نیکی با گیجی پرسید: ندارید؟ عیبی نداره به جاش کیک خیس میخوام
سونو در حالی که نفس عمیقی کشید و از سر جاش بلند شد و رو به دخترک جلوی پیشخوان گفت : یه دونه کیک خیس ... نه دوتا میخوام.
دخترک لبخندی زد و رو به سونو پرسید: دوست جدیدته؟ قبلا ندیدمش.
سونو نگاهی به نیکی که با بی حواسی داشت اطراف رو نگاه میکرد انداخت و با لبخند کم رنگی جواب داد: اوهوم. خیلی خنگ و کیوته!
دخترک خنده ای کرد و دوتا بشقاب کیک خیس رو جلوی سونو گذاشت .
سونو هر دوتا رو برداشت و به سمت میزشون رفت . یکی از کیک ها رو جلوی نیکی گذاشت : بیا. خوشمزه است.
نیکی تشکری کرد و اروم چنگالش رو توی کیک فرو برد و تکه ای ازش جدا کرد و توی دهنش گذاشت. نگاهی به سونو انداخت که داره تماشاش میکنه لبخند معذبی زد و همینجوری پرسید: گفتی اینجا متعلق به خانواده ات هست درسته؟
سونو سر تکون داد و تکه کیک رو قورت داد: اوهوم. اینجا مال ماست.
نیکی سرش رو پایین انداخت و با لبخند ارومی زمزمه کرد: ترکیب رنگ هاش واقعا زیباست و من رو یاد سرزمین ابنبات میندازه! حتما خانواده خوش سلیقه ای داری چون اینجا رو واقعا جذاب واکلیلی تزیین کرده. ایده صندلی ها و تبدیلش به یه کافه کوچولو واقعا تحسین بر انگیزه .اینجا همه چیزش کیوت و رنگیه و زیباست مثل خودت..
سونو خنده ای کرد و سر پسر رو بالا اورد و با چشمایی که ستاره توشون میدرخشید گونه پسر رو بوسید و گفت : هر چقدر دوست داری میتونی بیای اینجا !
نیکی چندین با پلک زد به سونو خیره شد. گونه هاش داشتن اتیش میگرفتن. تا حالا هیچ امگایی نبوسیده بودتش حتی جونگوون! سونو با دیدن گونه های سرخ شده نیکی متعجب پلک زد و پرسید: حالت خوبه؟
نیکی سر تکون داد و با حس ویبره توی جیبش گوشیش رو در اورد و با دیدن بیستمین میسکال از جونگوون رنگش پرید و بزاقش رو قورت داد . از روی صندلی با عجله بلند شد و خداحافظی سر سری ای با سونو کرد و با قدم های بلند به سمت خونه دوید. حدود ۱۰ دقیقه بعد نفس نفس زنان زنگ در رو زد و با چشمای شرمنده به جونگوون خیره شد. پسرک با چشمایی که عصبانیت ازشون میبارید دادی سرش کشید:کجا بودی؟!؟!؟
نیکی شونه هاش رو جمع کرد و پلاستیک رنگ ها رو جلوی جونگوون گرفت. جونگوون با داد کنترل نشده ی دیگه ای زد: بدون خبر؟! نیکی اگه بلایی سرت می اومد چی؟
نیکی جونگوون رو بغل کرد و زمزمه کرد: هیونگ خوبم! اینقدر نگرانم نشو.
گفتن این حرف کمکی نمیکرد به جونگوون. نیکی میدونست چند روز دیگه پسر هیت میشه و این نگرانی بیش از حدش الان طبیعیه. جونگوون با لبهای بیرون داده و قیافه ای که هیچ کس تا حالا ندیده بود گفت: شیر موز میخوام. برام شیر موز خریدی؟
نیکی خنده اش رو از تغییر مود جونگوون خورد و سر تکون داد: اوهوم. توی یخچال گذاشتمشون.
میدونست اگه از ژاپن بدون شیرموز برگرده باید کارتون خواب بشه. قدمی به داخل خونه برداشت . جونگوون از بغلش بیرون اومد و به سمت یخچال رفت و یکی از قوطی های شیرموز رو برداشت و جلوی نیکی گرفت: برام بازش کن.
نیکی نی رو توی پاکت زد و دست امگای تخس جلوش داد. جونگوون بعد از گرفتن شیر موز به سمت اتاقش رفت.
نیکی لبخند خسته ای زد و روی مبل نشست.
مسیجی از یه شخص ناشناس اومده بود. پیام رو باز کرد و با دیدن کیک خیس باقی مونده و نوشته زیرش " دفعه دیگه حتما کامل بخور !" چشماش رو از حرص روی هم فشار داد و تایپ کرد: متاسفم! جونگوون خیلی نگرانم بود.
در آن ثانیه پیامش سین خورد و سونو نوشت: عیبی نداره اذیتش نکنیا! بیا بازم هم رو ببینیم ریکی :)
نیکی خنده ای کرد و " حتما " برای سونو نوشت و گوشیش رو کنار گذاشت. بلند شد و به سمت اتاقش رفت و در مخفیگاهش رو باز کرد و با خنده گفت:فکر کنم اینجا قراره پر از نقاشی بشه!
___________________________
گفتم قبل امتحاناتون یه پارت هدیه بدم بهتون:)
* شعر گفتم ؛-؛
پارت های سونکی رو دوست داشتید؟
دوستتون دارم قشنگ ها:)
به شکلات نعنایی عشق، انتقاد، نظر، ووت یادتون نره
ꫝⅈ𝕥ꪮ𝕜ꪖ ꪖ𝕣ⅈꪑꪖ❄️🍧
YOU ARE READING
Mint Chocolate 🍫🍵{YEONGYU & SUNKI}
Fanfiction+: از چه چیز اینجا خوشت اومده ؟ _: اینجا اروم و ساکته . خیلی بزرگه ولی شلوغ نیست . فضای گرمی و دلنشینی که ایجاد شده واقعا انگیزه ام رو برای درس خوندن بیشتر میکنه. همه چیز اینجا عالیه.... مکثی کرد و بعد با تخسی ادامه داد : ولی یه مشکل داره . + : چ...
