جونگ کوک: ببینم، نکنه بوسه ی اولشون مال همون شبیِ که توی کلاب بودیم و جین تهیونگ رو برد؟
جیمین: دقیقا عزیزم!
جونگ کوک: فکر کنم از همون شب شعله های عشق در قلب کیم تهیونگیمون به وجود اومد.
تهیونگ: جونگ کوک خفه شو!
جین بدون توجه به بقیه دستمو گرفت و گفت: اونا رو ول کن. بیا به رابطه ی خودمون برسیم. منو به عنوان دوست پسرت قبول میکنی؟
انگار کیم سوکجین قصد داشت امشب منو از شدت هیجان و ذوق زیاد به کشتن بده.
تهیونگ: من خیلی وقته قبولت کردم کیم سوکجین.
جین: دفعه ی قبل به عنوان دوستت قبولم کردی. الان میخوام به عنوان دوست پسرت قبولم کنی. لطفا به زبون بیارش.
تهیونگ: آره، به عنوان دوست پسرم قبولت میکنم.
خواست دوباره ببوستم که یونگی جلوش رو گرفت و گفت: خواهشا این درامای کره ایتون رو جمع کنید. ما یه شب اومدیم آرامش داشته باشیم و از تعطیلیمون لذت ببریم نه اینکه لوس بازیای شما دوتا رو ببینیم.
جین: برو کنار. برای بوسیدن دوست پسرم از تو باید اجازه بگیرم.
یونگی دستشو روی شونه ی جین گذاشت و گفت: هی آقا پسر! یادت نرفته که به خاطر زحمتای ما به تهیونگ جونت رسیدی؟
جین خندید و گفت: هههه! معلومه که یادم نرفته رفیق.
یونگی: آره جون خودت. تو راه رسیدن به تهیونگ، بازیگریتم خیلی پیشرفت کرد واسه همین ما دیگه راحت گولتو نمیخوریم.
جین: یعنی الان بهم اجازه نمیدین به دوست پسرم نزدیک بشم؟
همشون با همدیگه گفتن: نه!
حس میکنم داشتن تلافی این همه مدت رو یه دفعه ای سر جین در میووردن ولی در اصل من باید طلبکار میبودم!
------------
( ته یون )
اونشب مجبور شدم با پدر و مادرم به اون مهمونی شام برم. انگار همه چی از قبل برنامه ریزی شده بود و همه منتظر دیدن من بودن. بالاخره اون طراح معروفی که پدرم باهاش قرارداد بسته بود رو اونشب دیدم و متاسفانه قرار بود که ما با هم ازدواج کنیم. راستش اصلا ناراحت هم نشدم چون پدرم برای رسیدن به سود بیشتر هرکاری میکنه که یکی از کاراش هم همینه، ازدواج اجباری من. اما اونشب یه شب عجیب هم بود. آخر شب که میخواستیم برگردیم، اون مرد جوری که کسی نفهمه یه کاغذ بهم داد و منم ترجیح دادم اون کاغذ رو وقتی توی اتاقم تنها شدم باز کنم.
توی اون کاغذ نوشته بود: نگران چیزی نباش و فقط باهام ازدواج کن. من بهت کمک میکنم که تهیونگ رو ببینی.
توی این مدت ذهنم حسابی درگیر شده بود. اگه همچین متنی برای من نوشته شده، پس یعنی اون فرد از همه چی خبر داره ولی آخه از کجا فهمیده؟ من از کجا بهش اعتماد کنم؟ از کجا معلوم از نقشه های پدرم نباشه؟
برای آروم شدن ذهنم مدام طول اتاقم رو طی میکردم ولی انگار اینم فایده نداشت. همین که خواستم برم سمت در، با تقه ای که به در خورد سرجام ایستادم.
ته یون: کیه؟
- منم خانم.
با شنیدن صدای یکی از خدمتکارامون در رو باز کردم و گفتم: چیزی شده؟ باز مامانم دستوری فرستاده؟
- نه خانم. یه نامه براتون اومده.
با تعجب گفتم: نامه؟.... باشه ممنون.
سریع در رو بستم و به سمت تختم رفتم. هیچی به جز " برای ته یون " روی پاکت نوشته نشده بود.
سریع پاکت رو باز کردم و شروع کردم به خوندن: میدونم الان کلی سوال توی ذهنته که چه دلیلی برای دادن اون کاغذ بهت داشتم ولی من نمیتونم الان همه چیز رو بهت توضیح بدم، پس ازت خواهش میکنم که بهم اعتماد کنی و به چیزی که توی اون کاغذ نوشته شده عمل کنی؛ باهام ازدواج کن.
کاغذ رو مچاله کردم و پرت کردم یه گوشه. آخه لعنتی یکی هم واسه خودت اینجوری نامه بنویسه تو بهش شک نمیکنی؟ بعدم نامه؟ آخه کی الان با نامه حرف میزنه؟ من اصلا اسم تو رو هم یادم نیست واقعا چجوری باهات ازدواج کنم؟
-------------
( آقای چوی )
وقتی وارد اتاقش شد، پشت سرش یکی دیگه هم وارد شد.
آقای چوی: خب، بگو ببینم وضعیت چطور پیش میره؟ نامه رو براش فرستادی؟
- بله.
آقای چوی: سعی کن بیشتر باهاش صمیمی بشی. احتمالا الان فکر میکنه همه ی اینا نقشه ی پدرشه. باید اینو بفهمه که تو واقعا میخوای بهش کمک کنی.
- بله حتما. همه ی تلاشم رو میکنم. فقط مطمئنید که جین نباید چیزی از این موضوع بدونه؟
آقای چوی: آره. من باید توی یه فرصت مناسب همه چیو به جین توضیح بدم، الان زمان خوبی نیست.
- من میترسم به خاطر این وضعیت اعتمادش به منو از دست بده.
آقای چوی: این اتفاق نمیوفته چون تو هم همه چیز رو نمیدونی. تنها چیزی که میدونی اینه که ته یون خواهر تهیونگه. همین که چیزی بیشتر از این نمیدونی بهت کمک میکنه که بعدا از خودت دفاع کنی. منم هواتو دارم پس دیگه لازم نیست اینقد نگران باشی.
- من بهتون اعتماد دارم آقای چوی برای همینم هست که دارم بهتون کمک میکنم اونم بدون اینکه چیزی رو بدونم... اگه هم مشکلی توی رابطه ی دوستی من و جین پیش اومد مطمئنم که شما بهم کمک میکنید.
آقای چوی: معلومه که اینکار رو میکنم. تو بزرگترین لطف رو داری در حقم میکنی.
- پس من دیگه میرم.
آقای چوی: باشه، مواظب خودت باش... راستی، وقتی میای اینجا یکم مراقب باش. تهیونگ دیگه اینجا کار میکنه واحتمال اینکه ببینتت زیاده.
- حواسم هست، نگران نباشید.
سلام سلام سوییتیا🥰🤗
بالاخره اومدم😶💔
امیدوارماین پارت رو هم دوست داشته باشین و حمایتش کنین😘💕
YOU ARE READING
Make Your Filter
RomanceGenre: Romance, Angst, Smut, Comedy Main couple: TaeJin, JinTae Sub couple: KookMin چهارشنبه ها منتظر آپش باشید😘
Part 10
Start from the beginning
