Part 10

197 32 23
                                        

تقریبا یک ماهی از اون روزی که قرار شد من و جین دوباره از اول شروع کنیم میگذشت. توی این یک ماه واقعا اتفاقات خوبی رو تجربه کردم. دوستای خوبی پیدا کردم و اتفاقات تلخ خانوادگیمو فراموش کردم. با کاری که خانواده ام کردن فکر میکردم همه مثل اونان و با فهمیدن اینکه من گیم ولم میکنن ولی اینطور نبود، این در مورد همه درست نبود. پسرا حمایتم کردن و دوباره اعتماد به نفسم رو برگردوندن. باعث شدن من به چیزی که هستم افتخار کنم و از کسی نترسم.

علاوه بر همه ی اینا باید بگم که جین توی این مدت بهترین خودشو نشون داد. رفتارای خوبش منو بیشتر عاشق خودش کرد... آره... درست گفتم.. عاشق شدم... بالاخره تونستم حسم به جین رو بفهمم و اون چیزی جز عشق نبود. البته من خودم تنهایی به این نتیجه نرسیدم چون همیشه خودمو یه جوری گول میزدم که نه، جین فقط یه دوسته.

کسایی که بهم کمک کردن از حسم مطمئن بشم، جونگ کوک و جیمین بودن. بعد از اون شب هوسوک اینقد بهشون گیر داده بود که آخر سر عاشق هم شدن. بعد از این موضوع میتونستم به حس عاشقی که جونگ کوک ازش حرف میزد اعتماد کنم چون بالاخره تجربه اش کرده بود. قبلا بهونه ام این بود که جونگ کوک نمیدونه عاشقی چیه و الکی میگه ولی اینبار دیگه بهونه ای نداشتم و باید قبولش میکردم. دیگه به اندازه ی کافی خودمو گول زده بودم.

جین دستشو روی شونم گذاشت و کنارم نشست.

جین: به چی فکر میکنی؟

تهیونگ: به اتفاقاتی که توی این یک ماه افتاد.

جین: منم جزوشون هستم.

تهیونگ: معلومه که جزوشونی.

جین: تهیونگ، یه چیزی میخواستم بهت بگم.

تهیونگ: چیزی شده؟

جین: نه نه، چیزی نشده. فقط میخواستم بهت بگم که نیازی نیست به کار کردن توی اون کافه ادامه بدی. کل هفته رو داری کار میکنی. هم میری اون شرکته، هم تو کارای شرکتِ من بهمون کمک میکنی و هم میری به اون کافه. تازه درسای دانشگاهت هم هست.

تهیونگ: میدونی که من هنوز توی اون شرکت کاراموزم و حقوق نمیگیرم.

جین: اما...

تهیونگ: بیا راجب این موضوع حرف نزنیم چون هیچوقت به نتیجه نمیرسیم.

جین سکوت کرد و دیگه حرفی نزد. بارها راجب این موضوع با همدیگه بحث کرده بودیم و به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. حسی که از این حرفامون بهم دست میداد چیزی جز ترحم و دلسوزی نبود و من اینو نمیخواستم. نمیخواستم در مقابل جین یه آدم ضعیف باشم.

جونگ کوک: تهیونگ، میشه یکم با همدیگه حرف بزنیم؟

تهیونگ: آره بیا بشین.

جونگ کوک: میخواستم تنهایی باهات حرف بزنم.

جین: اینقد تعارف نکن و مثل آدم بگو نمیخوام جین حرفامونو بشنوه.

Make Your FilterWhere stories live. Discover now