🖇PART 29🖇

4.9K 626 137
                                    

•متن چک نشده•

رو به منشی لب زد:

"اومدم آقای کیم سوکجین رو ببینم"

منشی با لبخند جواب داد:

"وقت قبلی داشتین؟"

سری به نشانه ی تایید تکون داد و دختر، پس از اطمینان ازش اون رو به داخل اتاق هدایت کرد

بعد از در زدن وارد شد و جین رو پشت میزش دید که بهش لبخند میزنه و ازش درخواست نشستن میکنه

"پس شما باهام تماس گرفته بودین و راجع به سلامت ته ازم سوال میپرسیدین؟"

هیونجین لبخند استرسی زد و تعظیم نشسته ای کرد:
"هوانگ هیونجنی هستم. از آشناییتون خوشوقتم"

"متشکرم! من هم همینطور"

جین از منشی درخواست تو فنجون قهوه کرد و گفت:

"به نظرم خیلی کار درستی کردین که خواستین من رو ببینین... راستش من خودم قصد داشتم بهتون پیشنهاد اومدن رو بدم که خودتون پیشقدم شدین و تشریف آوردین!"

بعد از مکثی ادامه داد:

"همونطور که میدونین من یه پزشکم و وظیفم اینه که از سلامت کامل روحی و جسمانی بیمارم مطمئن بشم! و برای این کار باید ازتون بپرسم که آیا میتونم بهتون اعتماد کنم آسیبی بهش نمیزنید و واقعا دوستش دارید؟
شرایط ته کمی خاصه و مطمئنا تحمل رهایی از سمت دیگه ای رو نداره"

آلفا لبش رو زبون زد:
"میتونم بهتون اطمینان بدم که واقعا دوسش دارم و برای همین هم تا اینجا اومدم تا از سلامتش مطمئن بشم"

تقه ای به در خورد و دختر منشی همراه دو فنجون قهوه به داخل اومد و بعد از گذاشتن فنجون ها روبروشون تعظیم کرد و رفت

جین سرشو به بالا و پایین تکون داد:
"باعث خوشحالیه! آم... نمیدونم چجوری بگم! راستش من از همه ی پستی و بلندی های زندگی ته خبر دارم و ماجرای آشناییتون رو هم از حفظم... اممم... تا حالا به این فکر نکردین که چرا انقدر راحت درخواستتون رو قبول کرده؟"

آلفا گیج پلکی زد:
"چرا! باعث تعجبم شده بود ولی بعد به طور کامل فراموشش کردم"

جین پوفی کشید و خودشو رو صندلی جا به جا کرد:
"میخوام رک باشم! ته به عیر از جیمین هیونگش به هیچ آلفای دیگه ای نزدیک نبود و چون تا حالا محبت هیچکدوم از اون ها رو به غیر از جیمین، حتی پدرش رو ندیده!
و به همین دلیله که امگاش بهتون توجه نشون داده...
توی دوران بارداری امگا ها لوس میشن و دوست دارن مورد توجه قرار بگیرن و آلفاشون بهشون محبت کنن که برای تهیونگ این مورد صدق نمیکنه! و وقتی بهش برای چند بار ابراز علاقه کردید قبول کرده چون کیه که از حس دوست داشته شدن بدش بیاد؟ اون به یه آلفا نیاز داره تا بهش محبت کنه و ازش محافظت کنه.
باید بگم این احساسات فقط تا زمان بارداری ادامه پیدا میکنه"

《Indemnity》Where stories live. Discover now