🖇PART 11🖇

5.5K 778 157
                                    

TAE'S POV:

تونستم نگاه سنگین یونگی هیونگو روی خودم حس کنم... رفتم نزدیکش:

+ متاسفم هیونگ... قرار نبود اینجوری بشه

با جدیت بهم نگاه کرد:

° نه تهیونگ... تو برای چی متاسفی...

نفس عمیقی کشید و چشماشو از عصبانیت رو هم فشار داد:

° اصلا جونگ کوک رو درک نمیکنم... اون ی احمق ب تمام معناست...

دیگه ادامه ی حرفاشو متوجه نمیشدم و سرگیجم شدت گرفته بود... سعی کردم هیونگو بگیرم تا نیوفتم و مثل اینکه اونم فهمید حالم خوب نیست

صداش انگار داشت از ته چاه در میومد:

° تهیونگ... چت شد؟ خوبی؟ تهیونگ؟

صدای زنگ تو گوشم پیچید و دیگه هیچی نفهمیدم...

○○○

WRITTER'S POV:

°تهیونگ؟ چت شد؟

رو ب خدمتکاری ک داشت با شوک نگاهشون میکرد فریاد زد:

° زود باش ی لیوان آب بیار

خدمتکار فورا با ترس دویید تو آشپزخونه و بقیه هم از فریاد های یونگی سمت پذیرایی اومدن تا ببینن چ اتفاقی افتاده

خانم چوی سراسیمه با ی لیوان آب سمتشون دویید و کنار تهیونگ زانو زد

چند قطره آب ب صورتش پاشید و با زدن سیلی های آروم سعی کرد تهیونگو بهوش بیاره

رو ب یونگی گفت:

*آقای مین اینجوری بهوش نمیاد... باید ببریمش بیمارستان

با تکون دادن سرش خواست موافقتش رو نشون بده:

° با... باشه

فورا تهیونگ رو بغل کرد و سمت ماشینش برد و روی صندلی عقب ماشین خوابوندش

پشت صندلی راننده نشست و پاشو روی پدال گاز فشار داد

وقتی ب بیمارستان رسید فورا از ماشین پیاده شد و تهیونگو ب بخش اورژانس رسوند... رو ب دکتر پرستارا ک داشتن بدو بدو با ی تخت چرخ دار سمتش میومدن گفت:

° یهو غش کرد... من... من نفهمیدم چیشد... داشت باهام حرف میزد

دکتر سرشو ب نشونه ی موافقت بالا و پایین کرد و فورا بردنش توی بخش مراقبت های ویژه

تصمیم گرفت ب جونگ کوک زنگ بزنه

صدای کلافه ی جونگ کوک توی گوشی پیچید:

- بله؟

°جونگ کوک... تهیونگ... یهو غش کرد...

- خب؟

° میگم غش کرده الان آوردمش بیمارستان تو میگی خب؟

- ب نظرت چی باید بگم؟

《Indemnity》Where stories live. Discover now