•|متن چک نشده|•
WRITTER'S POV:
با شک گوشی رو جواب داد:
+جانم هیونگ؟
صدای شوکه ی مرد بزرگتر توی گوشش پیچید:
°تهیونگ؟ بالاخره جواب دادی؟ مردم از نگرانی. توی فرهنگ لغت تو چیزی ب اسم چک کردن گوشی وجود نداره؟
با شرمندگی جواب داد:
+اوه متاسفم هیونگ. این چندوقته سرم خیلی شلوغ بود. حالا...
مکثی کرد و ادامه داد:
+مشکلی پیش اومده؟
صدای نگران یونگی توی گوشش پیچید:
°راستش... جونگ کوک میخواد بره نیویورک
با شنیدن این اسم بادش خوابید:
+خب؟
°اممم... میخواد تو رو ببینه!
پوزخندی زد:
+هیونگ اگر کار مهمی نداری قطع میکنم
°نه نه! صبر کن تهیونگ! اوضاع جونگ کوک فرق کرده. تو... تو چیزی نمیدونی و مطمئنم هیچ ایده ای هم نداری ک چ اتفاقاتی بعد از رفتنت توی این یکی دو هفته افتاده. باید رو در رو ببینمت تا همه چیزو برات توضیح بدم
با بی میلی جواب داد:
+باشه. فردا ساعت ۱۰ شب خوبه؟ اونموقع از سرکار برمیگردم خونه
°خیلی خب. خوبه. دیگه قطع میکنم
+خدافظ
آلفا اونقدری استرس رسوندن این خبر رو ب تهیونگ داشت ک حتی یادش رفت حالشو بپرسه. احمقی از حواس پرتیش نثار خودش کرد و رفت ب جونگ کوک سَری بزنه
از طرف دیگه پسر آلفا با دیدن رنگ پریدگی تهیونگ ازش پرسید:
=هی؟ حالت خوبه؟ اگر مشکلی پیش اومده میتونم کمکت کنم
فورا جواب داد:
+نه ممنون. امممم... میتونم پنجره رو بکشم پایین؟ حالم خوب نیست انگار دارم خفه میشم
=اوه. حتما... فقط مواظب باش سرما نخوری
با حواس پرتی سری تکون داد و کمی شیشه رو پایین کشید و ب فکر فرو رفت
با رسیدن ب در خونش از رئیسش تشکری کرد و فورا کلیداشو از تو جیبش در آورد تا سریعتر بره خونه و استراحت کنه و خودشو آروم کنه
باز کردن قفل در مصادف شد با شنیدن اسمش از زبون ی فرد خیلی آشنا:
~تهیونگ
سرشو سمت صدا برگردوند و در کمال تعجب خانم جوی، مینی و کایل رو دید
با خوشحالی و تعجب سلام کرد:
YOU ARE READING
《Indemnity》
Randomتهیونگ و جونگ کوک با هم ازدواج کردن ولی جونگ کوک هیچ علاقه ای به زندگی با تهیونگ نداره... از این رو دختر دایی کوک که عشق اولش هم محسوب میشه با اینکه میدونه اون ازدواج کرده داره از آمریکا برمیگرده تا با هم نامزد کنن... . . + فقط میتونم از قلبم خواهش...