𝖠𝗀𝗀𝗋𝖾𝗌𝗌𝗂𝗏𝖾

1.6K 129 113
                                    

اخطار‼️

تمامیِ موضوع این قسمت از اُرکا دارای خشونت، رابطه‌ی جنسی با حیوانات و الفاظ تحقیر آمیز میباشد. اگر فکر میکنید جنبه‌ی خوندنِ اینجور چیزهارو ندارید، خیلی راحت از این چپتر بگذرید. باتشکر
-

شرایط؛ محرکی که تقریبا دلیل اصلی تمام اتفاقاتی که اطرافمون میوفته و رفتاری که ما به اون‌ها واکنش میدیم رو رقم میزنه.

شرایط تعیین میکنه یه آدمِ آروم تبدیل به یک قاتل بشه یا یک گناهکار تبدیل به آدمی خیر و سر به راه که آزارش حتی به مورچه‌ هم نمیرسه.

بعضی از شرایط بد انقدر شوکه‌ات میکنن که صفحه‌های شیشه‌ای وجودت لایه به لایه خرد میشن و وقتی درونت رو سکوت فرا گرفت، میفهمی حصاری‌ که برای خودت کشیدی خیلی ضعیف‌تر از تصوراتت بوده!

پس تصمیم میگیری تا دفعه بعد تو کسی باشی که محیط اطرافتو زیر سلطه کنترل میگیری و افسارش رو بین مشت‌هات نگه میداری و همراه با خودت این سمت و اون سمت میکِشی.

اما گاهی تمام موقعیت‌های افتضاح محاصره‌ات میکنند، حتی یک لحظه‌ هم سکوتی پیدا نمیکنی تا بفهمی چقدر آسیب دیدی.

با خودت میگی کارم تمومه و یک لحظه تسلیم شدنت کافیه برای اینکه اطرافت به تمام روحت چیره و ارباب تصمیماتت بشن.

انتخاب با خودت نیست که تبدیل به کیسه بوکس اطرافیانت بشی و در آخر حس کنی تمام دنیا تورو به عنوان یه محرک بی‌ارزش میبینند.

تهیونگ خودش انتخاب نکرده بود عاشق کسی بشه که هیچوقت حاضر به عشق ورزیدن از روش‌های ملایم و رمانتیک نیست.

حالا با زانو و مشت‌هایی که از خشم میلرزیدند و دندون‌هاش که با صدای منظمی روی هم جیرجیر میکردند با هرنفس به تهیونگ نزدیک و نزدیک‌تر میشد.

نگاهش انعکاس معنای واقعی بی‌رحمی بود و صدای نفسش باعث میشه عرق سردی که از ستون فقرات تهیونگ پایین میچکه تمام تنش رو به لرزه بندازه.

انگار تهیونگ روی زمین مُهر و موم شده بود و هربار که جونگکوک بهش نزدیک‌تر میشه با پلک‌های گشاد شده به پسر زل میزد، هیچ حرکتی نمیکرد یا هیچ حرفی نمیزد.

قلبِ بیتابش با ضربان ساعتی به اندازه کافی به تمام چهارستون بدنش رعشه میداد، انگشت‌هاش که بی‌اختیار زمین رو میخراشیدند و برای دیدنِ چیزی که درانتظارشه لحظه‌ شماری میکردند.

چشم‌هاش با کوبیده شدن انگشتای محکم و قوی جونگکوک روی صورتش بسته شد، سرش سوت بلندی کشید و پوستش شروع به گِزگز کرد.

آروم با کف انگشتای لرزون و کشیده‌اش حرارتِ گونش رو لمس کرد و قطره اشکِ بی‌اختیارش قطرات عرق روی

𝖮𝗋𝖼𝖺 {اُرکا} 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘷Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu