_ پس شما میخواید بگید به صورت اتفاقی با هم خوابیدید و به پارتنرهاتون خیانت کردید؟! نمیتونستید مثل دوتا آدم نرمال کات کنید بعد بریزین رو هم؟!!
جین با تحکم گفت و چنگی به صورتش زد.
_ اینقدر سست عنصرید؟!
گرچه جین رسما داشت از سرش دود بلند میشد و شاکی، دست به کمر جلوشون ایستاده و میخواست پسرا رو سرزنش کنه اما تهکوک بعد از اینکه حرفای مرد براشون لود شد نفس حبس شدشون رو رها کردن و فقط یه چیز داشت تو ذهنشون میچرخید.
+ اون نمیدونه!
_ اون نمیدونه!همزمان از دهنشون پرید. چشمهاشون گرد شد و به همدیگه نگاه کردن.
_ چی؟ چی رو نمیدونم؟؟
که وقتی جین با اخم گیجش سوالشو مطرح کرد، جونگکوک سریع از جاش بلند شد و تهیونگ رو هم مجبور کرد همراهش بایسته.
+ برات توضیح میدم هیونگ! ولی قبلش باید با تهیونگ یه صحبتی داشته باشم.
شما فکر میکنید اون صحبت چی میتونست باشه؟
دقایقی بعد، داخل اتاق-
_ من سعی میکنم سرشون رو گرم کنم و تو باید جسد رو سر به نیست کنی!
خب شما انتظاری غیر از این داشتید؟
تهیونگ که نداشت._ چی؟ شوخی میکنی؟ من نمیتونم!
+ وقتی داشتی میکُشتیش باید فکر اینجاش رو هم میکردی بلوبری!جونگکوک توپید و تهیونگ با نگاهی درمونده سرشو تو دست هاش گرفت.
_ اما آخه چطور؟
+ تهیونگ تو واقعاً مغز هم داری؟! این خونهی لعنتی کنار یه قبرستون ساخته شده.. نگو که ندیدی!جونگکوک اونقدر حرصش گرفته بود که حواسش نبود داره با صدای بلند حرف میزنه. قبل از اینکه مرد موآبی حرفی بزنه یقشو گرفت و سمت پنجره هدایتش کرد، یه لحظه تهیونگ فکر کرد کوکی قصد داره با پرت کردنش از اونجا به پایین به زندگیش خاتمه بده ولی تهیونگ هنوز آمادگیش رو نداشت، اون لعنتی باید زنده میموند. حتی شده بخاطر فنهاش که براش جون میدادن.
+ به اونجا نگاه کن، چی میبینی؟
تو همین افکار بود که خودشو کنار پنجره درحالی پیدا کرد که داره به بیرون نگاه میکنه و حقیقتا هیچ چیز دلچسبی توجهش رو جلب نکرد، تا اینکه اونجا رو دید.
_ قبرستون!
چشمهای کوکی برق زدن و سری تکون داد.
+ آفرین پسرِ خوب، حالا باید چیکار کنی؟
تهیونگ راضی از تعریفی که شنیده بود لبخند زد ولی با شنیدن آخر حرف جونگکوک لبخندش ماسید و نفس عمیقی کشید.
JE LEEST
Fuck You |TK
Fantasy~کیم تهیونگ یه مرد ایدهآل و جنتلمنه که همراه نامزدش به جشن عروسیِ یکی از بهترین دوست های دوران دبیرستانش میره و چی میشه اگه اونجا اکسش رو هم ببینه که دعوت شده؟~ ~جئون جونگکوک، پسری که صورت زیبا و رمانتیک بودنش زبانزد خاص و عام شده فقط یه نفر هست...
|Chapter 10|
Start bij het begin