you are my angel🤍

375 47 16
                                    

جیمین:

من دارم چه غلطی میکنم !؟ با یه پسر رابطه داشتم؟؟؟ لعنتی ولی داشتم لذت میبردم نمیتونم انکارش کنم خوشم اومده بود نه فقط رابطه رو از این پسر هم خوشم میومد تو این فکرا بودم که یهو از کوک جدا شدم و از تو بغلش بلند شدم جلوی چشمای خمار متعجبش شلوارم و پوشیدم و تیشرتمو تنم کردم

لعنت ب من ، فاک من داشتم چیکار میکردم نباید اینقدر میخوردم یکی نبود بگه مجبور بودی اینقدر مشروب بزنی؟ کوک همونطور لخت پاشد و دستمو گرفت تمام سعیم میکردم که به پایین نگاه نکنم ولی نمیشد لعنتی حواسمو پرت میکرد ملافه رو برداشتم و دورش پیچوندم و متعجب تر نگام میکرد

کوک_ جیمین کجا میری همچی داشت خوب پیش میرفت که ، چیشد؟ دردت اومد؟بد بودم؟

جیم_ نه بد نبودی کوک ببین بزار برم  الان تو حال خودم نیستم یه مدت بزار تو حال خودم باشم اوکی؟

ناراحتی از تو قیافه ی کوک کاملا مشخص بود حالش گرفته شده بود و سرشو انداخت پایین ولی نمیخواستم اینطور بشه

کوک_ پشیمونی؟

برای این سوالش هیچ جوابی نداشتم !
هنوزم با خودمم روراست نیستم باید اول به خودم جواب بدم ذهنم کلی درگیره و دستی تو موهام کشیدم و از اتاق بدون جواب زدم بیرون حالم بد خراب بود
حالم از این جمعیت که تو همدیگه میلولیدن بهم میخورد با سرعت از خونه زدم بیرون حتی نمیتونستم صبر کنم که با آسانسور برم از پله ها میرفتم پایین و با هر پله اشکام میریخت و مسابقه شون شروع شده بود رو دیوار سر خوردم و نشستم رو پله

چطور تونستم اینکارو بکنم ؟ چطور تونستم با کوک رابطه داشته باشم چطور از این رابطه خوشم اومده بوووود لعنتی
باید یه مدت دور باشم آره این بهترین راه تا فکرامو بکنم و از این حال زار دربیام

تهیونگ

سرنوشت؟ به سرنوشت بیشتر از هر چیزی اعتقاد دارم.
سوکجین با شنیدن این حرف لبخندی زد
که باعث شد حس کنم جادو شدم مسخ لبخندش بودم

سوکجین_قطعا هم این دیدار دوبارمون کار سرنوشته تهیونگ شی
ته_بله کار خودشه
سوکجین از جیب کتش یه کارت درورد
_خوشحال میشم گاهی سر بزنید حتی اگه مشکلی نداشتین ،یه هم‌صحبتی حال و خوب میکنه

نمیخواستم مشتاق باشم ولی با لبخند کارتو ازش گرفتم نمیدونستم شغلش چیه خواستم کارتو بخونم که دیدم جیمین با سرعت از خونه خارج شد کارتو گذاشتم تو جیبم و با عذر خواهی از سوکجین  اونجارو ترک کردم یعنی چه اتفاقی افتاده؟
منه احمق حواسم بهش نبود

اون دیونه حتی صبر نکرد آسانسور بیاد و از پله ها رفت پایین

هیونگم داشت گریه میکرد؟
کسی اذیتش کرده؟
_هیونگ؟
پیشش نشستم و دستاشو گرفتم نگاهی به صورت قشنگ هیونگم انداختم کسی که تو سختیام کنارم بود
صورتش خیس اشک بود
اشکای سولمیتم رو پاک کردم
و اون همچنان ساکت بود
_هیونگ نمیخوای بهم بگی چیشده؟ دلیل این اشکات چیه؟ کسی اذیتت کرده؟ میرم تو اون پارتی  کوفتی خون میریزما هیونگ بخدا اگه نگی چیشده میرم دعوا راه میندازم
جیمین خواست حرفی بزنه ولی هق هقش دلمو بیشتر خون میکرد
جیمین_ از همون اولم حق با تو بود ته نباید میومدیم کاشکی به حرفت گوش میدادم
هق هقش نذاشت حرفشو ادامه بده
_هیونگ چه اتفاقی تو اون پارتی کوفتی افتاده ؟
فکر خوبی به ذهنم نیومد اصلا خوب نبود
از شدت عصبانیت با فک قفل شده
اون جونگکوک عوضی کاری باهات کرده؟ها؟
با نگاهی ترسیده بهم نگاه کرد
و با این نگاهش به تمام فکرای بدی که تو سرم بود مهر تایید زد

you are my angel 🤍Where stories live. Discover now