قسمت ٢٢

839 71 15
                                    

حوصله ى درس ندارم،فكرم پيشه رهاس،بهش تكست دادم
-خوبى؟
يه عالمه گذشت و جواب نداد،حدس زدم مامانش گوشيشو گرفته ازش،آخى،نميدونم ميخواد چى جواب مامانشو بده،خانوادش جورى نيستن كه با اين موضوعا اوكى باشن،همه ى اين مدتم يواشكى باهم بودن كه مامانش اينا نفهمن
يادمه بيرون كه ميخواستن برن مجبور بود كلى دروغ سرهم كنه كه نفهمه كسى،خيلى وقتام نميتونست بره و وسط كار برنامه بهم ميخورد ولى امير هيچوقت سر اين چيزا هيچى بهش نميگفت،تازه دلداريشم ميداد كه اشكال نداره و دفعه ى بعدى ميريم،هميشه راه ميومد باهاش،نميدونم چرا يهو انقدر تغيير كرد،تاحالا به منى كه ٢ ساله ميشناستم تو نگفته بود،واقعا خوب و قابل اعتماد بود،حيف،همچين پسرى كم پيدا ميشد،اينم كه پيدا شد گند خورد توش
دلم ميخواد زنگ بزنم خونشون حال رها رو بپرسم ولى نميدونم شرايط خونه چه جوريه و اگه مامانش چيزى ازم بپرسه نميتونم بپيچونمش
رفتم فيس بوك،همينطور كه داشتم صفحه هارو بالا پايين ميكردم ديدم صفوى عكسشو عوض كردن
واى قلبم،عكسش خيلى خوبه،معلومه تو ايران نيست،يكم باد خورده تو موهاش و جذاب ترش كرده،يكم كه دقت كردم ديدم انگار عكس تكى نيست،يكى ديگه ام بغلش وايساده كه كاتش كرده،شت،يه دختره كه يه ذره از موهاش تو عكسه،موهاى بلوند
به چند بار پلك زدم تا مطمئن شم درست ديدم،آره خب درست ديدم،عكسش با يه دخترس،حالم بده،قلبم درد ميكنه،احساس ميكنم شكست عاطفى خوردم،بغض دارم ولى گريَم نمياد،اسكرين شات گرفتم و فرستادم واسه پريا
-پريا ببين اينو :(((
چند دقيقه بعد جواب داد
-چه جذاب،چيه مگه؟
-دقت كن يكم
-چى شده؟من چيز خاصى نميبينم
-واى كور،موى دختررو ببين
-او آهااا،عجب دقتى دارى تو،من يك ساعتم نگاه ميكردم نميديدم
-پريااا چيكار كنم؟
-چيو چيكار كنى؟
-خب الان ناراحتم
-وا،ناراحتى نداره كه،اولا اين هر كسى ميتونه باشه،خواهرش،مامانش،فاميلى دوستى كسى،بعدم تو كه توقع ندارى مردى تو اين سن نه دوست دخترى داشته باشه نه چيزى،حتما داره يا داشته،تو كه نميدونى كيا توزندگيشن ولى توقعم نداشته باش كسى نباشه
-آخه خودش گفت تاحالا عاشق نشده
-چه ربطى داره،مگه آدم با هر كى دوست ميشه عاشقشه حتما؟
-نه خب،راست ميگى،اون خيلى از من بزرگ تره،حتما تجربه هاى زياديم داشته،نه مثه من اسكل
-خوبه كه قبول دارى :))
-بيشعور :|
-ميخواى بهش مسيج بدى؟
-واى نميدونم
-اگه دوست دارى بده،يه موضوع پيدا كن بحثو بازكنى
-امم،واسه امروز ازش معذرت خواهى كنم؟كه حواسم همش پيشه رها بود به كلاس توجه نكردم؟
-آره آفرين خوبه،مغزت كار ميكنه ها كلك
-برو بابا
-هر چى شد بهم خبر بده
-باشه
چقدر خوبه يكى هست كه حالا ميتونم همه چيو باهاش در ميون بذارم،خوب شد كه فهميد
چى بگم به صفوى؟!
تايپ كردم:
سلام آقاى صفوى ببخشيد كه امروز حواسمون به كلاس نبود
نه خيلى لوسه
سلام آقاى صفوى،ببخشيد بابت امروز،ديگه تكرار نميشه
نهههه خوب نيست
سلام آقاى صفوى،ببخشيد كه امروز اينجورى شد،مرسى بخاطر درك كردن وضعيت رها،ايشالا ديگه همچين چيزى پيش نمياد
بد نيست،فرستادم براش،قلبم تند تند ميزنه،همونجورى خيره موندم به صفحه ى گوشيم تا ببينم كى جواب ميده

يك ساعت گذشت و همچنان خبرى نيست،نا اميد شدم ازش و گوشيمو گذاشتم كنار،تصميم گرفتم درس بخونم شايد حواسم پرت شه
كتابو باز نكرده صداى گوشيم اومد،سريع برش داشتم ولى اَه،پريا بود،زده
-چى شد؟
-اَه بميرى،فكر كردم اونه
-نه بابا،چيزى نشد؟
-نه مسيج دادم بهش فعلاجواب نداده
-اي بابا،باشه،جواب دادبگو بهم
-اوكى
يكم ديگه هم گذشت و جواب نداد،شايد ديگه امروز آنلاين نشه
بيخيال ميرم ادامه ى درسمو ميخونم،چند ساعتى خوندم و آماده شدم كه بخوابم،هنوزم خبرى نيست،به اين اميد كه فردا اسمشو رو صفحه ى گوشيم ببينم خوابيدم

Vaghean merci az hamrahitoon,darim mishim 3k,bavaram nemishe
Age nazari,pishnahadi,enteghadi darin begin behem
Love u all <3

كسوفWhere stories live. Discover now