☆ chapter 12 ☆

207 32 37
                                    

_ سرورم ... خدمت گزار شما میو هستم .

نه ... امکان نداشت .... چطور ممکن بود یه کابوس هولناك درست مثل بار اول تکرار بشه ؟

اضطراب و وحشت با یادآوری خاطرات تلخ گذشته وجودش رو فرا گرفت .
تقاص کدوم کار اشتباه نکردش رو داشت با این همه رنج و عذابی که میکشید پس میداد؟ چرا اون مرد ، مردی که کم زندگیش رو جهنم نکرده بود دوباره قصد کرده روح و روانش رو به بازی بگیره و آزارش بده؟
هنوز لمس شدن جسم پاکش با دستای الوده به خون اون مرد روی قلبش سنگینی میکرد ، حالا کاری کرده بود گذشته ای که ازش تنفر داشت رو دوباره تجربه کنه...
این دنیا تا کی قرار بود از خودش بی رحمی نشون بده؟

روشو از میو برگردوند، صدای نفساش میلرزید و چشماش فاصله ای با خیس شدن نداشت ، میو نباید ضعفشو میدید ...اگه متوجه نقطه ضعفش میشد قطعاً هر دفعه با اشاره کردن بهش آزارش میداد .

میو با تعجب به رفتارای غیر عادی گالف خیره شد .
این تغییر رفتارای یهویی برای چی بود؟ کجای حرفش مشکل داشت که انقدر گالف سرد رو آشفته کرده بود ؟

_ اومم تازه فهمیدی چقدر جذابم و با دیدنم تحریك شدی مگه نه پسر خوب ؟ حق داری خب همه با دیدنم دست و پاشونو گم میکنن و میدونی ...

+ لطفا اونور بشینید آقای محترم ، یه جای خالی اونور‌ هست ممنون میشم جاتون رو عوض کنید. 

لحن سرد و رسمی گالف شوکش کرد .
تا الان که برخورد خوبی باهاش نداشت اما این تغییر لحن یهویی نشون میداد نقشش خوب پیش نمیره ! مگه چی گفت که انقدر بهم ریخته بود؟

_ نه دیگه نشد ! بذار مهماندارو خبر کنم یه چیزی بیاره باهم بخوریم یکمم اون لبای خوشگلتت باز بشه عزیزم موافقی ؟

+ موافقم صداش کن میخوام بگم جای منو عوض کنه .

لعنتی به چه روزی افتاده بود باید ناز اون هرزه ی لوس رو به جای ریختن خونش کف هواپیما میکشید .
اوضاعی که توش گیر افتاده بود مسخره و خنده دار به نظر میرسید ، دست کمی از دلقك توی سیرکها نداشت .

اومد چیزی بگه که صدای گالفی که درحال صدا زدن مهماندار بود مانعش شد ، به ثانیه ای نکشید که مهماندار مو‌بلوند و خوش قد و قامتی کنار صندلی میو ایستاد و رو به گالف گفت : چه کمکی‌ از دست من برمیاد آقای محترم ؟ چیزی نیاز دارید ؟

_ ممنون میشم اگه جای من رو تغییر بدید نمیتونم کنار این آقا بشینم . جای خالی هست ؟

میو پوزخندی زد و رو به مهماندار کرد :

+ نه ممنون نیازی نیست پسرِ خوشگلمون حساسه برای همین یکم اوقاتش تلخ شده شما می‌تونی بری .

گالف سراسیمه بدون توجه به میو از روی صندلی بلند شد و ازش فاصله گرفت ، حتی عکس العملی به حرفش نشون نداد فقط نیاز داشت از این فضا فاصله بگیره .
قفسه سینش گرفت و احساس کرختی توی بدنش پیچید ... نقطه ضعفی که همیشه ازش واهمه داشت توی بدترین موقعیت ممکن سراغش اومده بود .

Absolute Contrast 🍷Onde histórias criam vida. Descubra agora