صدامو میشنوی؟
خوبه
هرچند...
بهت قول میدم این آخرین باره که میشنویش!راستش
خواستم ازت عذرخواهی کنم
بخاطر تمام کارهایی که کردم
و بخاطرشون اذیت شدیاما...
اما باز...
اگه فقط یکم...
دوستم داشتی...
اگه به من هم با همون نگاه محبت آمیزت نگاه میکردی
من هیچوقت به چیزی که الان هستم، تبدیل نمیشدممیدونی...
همیشه دوست داشتم یکی برام گُل بخره
حتی نه
یه شاخه گُل خشکیده هم که رو زمین افتاده؛
دوست داشتم یکی به جای پا گذاشتن روش اون رو بلند کنه و به من بدتشبرام مهم نیست که هیچ وقت اینکارو نکردی
ققط این اذیتم میکنه که بهم قول داده بودیقولت، خیلی اذیتم میکنه
هربار که یادش میوفتم
یاد حسی که اون لحظه داشتم میوفتم
اینکه چقدر حس خوشبخت بودن کردم
خوشحال از اینکه بالاخره تو رو پیدا کردمو حالا بعد هربار یادآور شدنش
از خودم متنفر میشماز تو نه...
از تو نمیتونم متنفر شم
زورم به حسم به تو نمیرسه (:درهرحال
نمیخوام زیاد کشش بدم
ولی اگه...
دوستم داشتی
فقط یه ذره...
من الان انقدر تنها نمیشدماینکه هیچوقت دوستم نداشتی
بیشتر از هرچیزی
اذیتم میکنه(:
YOU ARE READING
𝑬𝒖𝒑𝒉𝒐𝒓𝒊𝒂
Spiritualگاهی تنها چیزی که نیاز داری فقط یک نفره که بعضی چیزارو بهت یادآوری کنه (؛