"خب- من حتی فکرش رو هم نمیکردم وقتی گفتی میخوای اوضاع رو تغییر بدی، منظورت یه همچین چیزی باشه!" کیونگسو گفت.
یه چند روز میگذشت، و حالا یهسو و کیونگسو به ساحل اومده بودن تا یهکم با بقیه وقت بگذرونن. البته کیونگسو نه! اون فقط به ساحل میاومد تا بكهیون رو دید بزنه.
"بهت که گفته بودم، سو! تو باید به خودت فرصت بدی که عاشق یه مرد بهتر بشی!"
یهسو این رو گفت، در حالی که داشت موهای کیونگسو رو نوازش میکرد.
پسر بچه یه کم شوکه بود؛ همین که به ساحل رسیده بودن، یهسو یه مردِ خوشتیپ رو با کیونگسو آشنا کرده بود. اون مرد اسمش بیونگهو یا یه همچین چیزی بود. قدش خیلی بلند و موهاش هم نقرهای بودن. یه جورایی جذاب بود، اما قطعاً نه به اندازهی بكهیون!
"از آشنایی با تو خوشحالم، کیونگسو! من تو رو این اطراف زیاد میبینم، اما فکر کنم تو تا به حال متوجهی من نشده باشی، نه؟"
بیونگهو با خنده گفت، وقتی که داشت با کیونگسو دست میداد.
بعد از اون روز، کیونگسو و بیونگهو معمولاً با هم وقت میگذروندن. حتی چند بار با هم بیرون رفتن؛ بار، رِیس تِرَك، یكبار هم باشگاه سوارکاری اسب!
"امروز هم دریا واقعاً خروشانه!" کیونگسو گفت.
"آره! بیقرار به نظر میرسه."
بیونگهو به کیونگسو نگاه کرد که به بكهیون خیره شده، درست مثل همیشه. اون دوتا داشتن به هم نگاه میکردن، و انگار که سو آشفته بود. بیونگهو با خودش گفت 'چرا اون دو نفر همیشهی خدا به هم زل زدن؟' و بعد نتونست جوابی پیدا کنه.
البته که رابطهی کیونگسو و بیونگهو فقط رابطهی دو تا دوست بود، اما پسرِ بزرگتر واقعاً میخواست به سو نزدیكتر بشه. اون کیونگسو رو دوست داشت، با اینحال نمیدونست باید چیکار کنه.
"شما دو تا با هم قرار میذارید، درسته؟ یه مدته که خیلی بهتون نگاه میکنم، همیشه کنار همدیگهاید!"
یهکم بعد، اون جمعیت دختر و پسر -که فقط ده نفر یا کمتر بودن- دور آتش جمع شدن. این رو یکی از دخترها گفت.
"نه هنوز!"
بیونگهو جواب داد. کیونگسو دید که بكهیون داره سیگار میکشه، به اون دو نفر نگاه میکنه و سیگار میکشه. آه! کیونگسو واقعاً دلش برای اون الهه تنگ شده بود. نزدیك بود گریهش بگیره، چون مدت زمان طولانیای بود که حتی با بكهیون صحبت نکرده بود؛ اون دو فقط همدیگه رو نادیده میگرفتن. البته که کیونگسو بارها تلاش کرده بود جلو بره و یه مکالمهی کوفتی رو شروع کنه، اما بعد با خودش فکر میکرد: چرا همچین کاری کنه وقتی که بكهیون از اون خوشش نمیآد؟ نمیخواست دیگه مزاحم اون خدا باشه، یا اینکه دائماً بهش بچسبه و خیلی لوس به نظر برسه.
YOU ARE READING
smoke rings
Fanfiction، name : smoke rings ㅤ، type : mini fiction ، couple : baeksoo ㅤ ، romance - drama inspired by the song ' strawberries and cigarettes' - troye sivan ♡