تهیونگ کنار رفت تا نامجون وارد سوییت شه.
- چرا نیومدی پیش من؟
لحن نامجون دلخور بود.
تهیونگ با کلافگی دستی پشت گردنش کشید:
- همینجا راحتم.
نامجون پوزخند زد:
- راحتی..
تهیونگ به زمین خیره شده بود. نامجون آهی کشید:
- بیا شام بخوریم. بعدش صحبت میکنیم.
بعد کیسه پلاستیکی حاوی ظرف غذا رو روی میز گذاشت. تهیونگ میدونست وقتی نامجون میگه "بعد صحبت میکنم" یعنی قراره حسابی سرزنش بشنوه.
- شام که نخوردی؟
- نه هیونگ.
تهیونگ آروم جواب داد و در رو بست. پنجره رو باز کرد و گذاشت هوای مرطوب وارد سوییت شه. نامجون یه سمت کاناپه نشست:
- بیا بشین.
تهیونگ نفسش رو بیرون فرستاد و جلو رفت. نامجون ظرف غذا رو از داخل کیسه بیرون کشید. دوتا ظرف پلاستیکی مشکی بود که روشون سلفون کشیده بود. تهیونگ ظرف رو از دست نامجون گرفت. نامجون چاپستیک چوبی رو از هم باز کرد و به دست تهیونگ داد:
- از رستوران آوردم.
ابروهای تهیونگ بالا پرید:
- سوشی هم درست میکنی هیونگ؟
نامجون چشمهاش رو ریز کرد:
- اصلا شده بخوای پات رو اونجا بذاری ببینی چیکار میکنم توش؟
تهیونگ لب هاش رو تر کرد:
- خودت که میدونی اوضاع چطوری بود. چطوری پیدام کردی؟
نامجون سلفون رو از روی ظرف کنار کشید:
- از آجوشی پرسیدم. ازش خواسته بودم مراقبت باشه.
دهن تهیونگ باز موند:
- برام بپا گذاشته بودی هیونگ؟! واقعا؟!
نامجون اخم کرد:
- بخور و بعد صحبت میکنیم.
تهیونگ ناباور سر تکون داد و سلفون رو کنار زد. تند تند تکه های سوشی رو خورد و اصلا توجه نکرد گوشت بین برنج هاش، خرچنگه یا سالمون.
وقتی شام رو تموم کردن، تهیونگ زیر لب تشکری کرد. صدای بارون هنوز میومد. روی سقف شیروانی سوییت که صاحب ساختمان یه پوشش چین دار فلزی روش زده بود. صدای نامجون بلند شد:
- دوباره رفتی سمتش..
تهیونگ لبخند دردناکی زد:
- باورشون کردی هیونگ؟ من اول از همه به تو قول داده بودم.
نامجون اخم کرد:
- من باورشون نکردم ولی این چیزی بود که دیدم. تمیزکار خونه اون رو پشت کتابات پیدا کرده بود. نکنه میخوای بگی من سیگار ماری جوانام رو گذاشتم اون پشت هان؟
تهیونگ با حرص نفس کشید:
- مال من نبود.
نامجون صداش رو بلند کرد:
- پس مال کدوم خریه؟!
تهیونگ هم متقابلا بلند گفت:
- هیونجین!
نامجون مکث کرد. گیج سری تکون داد:
- چی؟ هیونجین؟
YOU ARE READING
𝘽𝙡𝙪𝙚 𝘾𝙪𝙥𝙘𝙖𝙠𝙚𝙨 ▪︎𝘷𝘬𝘰𝘰𝘬▪︎
Fanfiction•کاپ کیک های آبی• - غش کردی. ندیده بودم یکی با دیدن خروس غش کنه! - به حیوونا عادت ندارم. - فوبیا داری؟ تهیونگ بی اختیار غرید: - عادت ندارم! ژانر: عاشقانه🍉روزمره🌊فلاف🧁طنز🧃 یه کوچولو انگست🌧هپی اند🐓 کاپل: ویکوک، هونهان( اسمات نداره💙) و بلو اول ب...
