سخت ترین کار د نیا در اون لحظه،باز کردن سر  شیش ه زهر بود،با تمام توانی که باقی مونده بود چوب پنبه کوچک رو بیرون کشید،آخرین قدم،نوشیدنش بود،نوک انگشتان لمس شده،قدرتی بر ای رساندن شیشه به لب ها نداشتن،سعی کرد،دستش رو بالا تر اورد،درست تا چند سانتی لب ها،ناگهان  شیشه از بین انگشت ها سرخورد،روی زمین افتاد،هزار تکه شد .

نه،ازین وضعیت لذت نمیبرد،اما چاره ای نداشت،تمام آدم و ملائک دست به یکی کرده بودن،اورا زنده نگه میداشتن و مرگ های مختلف رو بهش هدیه  میدادن.  

  

عصبانیتش با چند نفس عمیق فروکش کرد .

شاید واقعا د لیلی وجود داره که اینجوری با چنگ و دندون به این زندگی چسبیده،بر ای نفس کش یدن تلاش میکنه.  

قدرت زیادی نداشت،توی این مکان و بین افراد قدرتمند فقط یک دکتر ساده بود،اما شاید میشد از در دوس تی وارد شده،چان رو راضی میکرد تا بیخیال اون پسر بشه.شاید میشد نگاه چان رو منحرف کرد،پسر رو بجای میدون جنگ به جای دیگه ای میفرستاد. شاید م یشد تقاضای رحم و بخشش کرد.  

برای لحظه ای شوکه شد،واقعا این افکار سهون بود که توی ذهنش جولان میداد ؟  

با خودش زیر لب حرف میزد و افکارش رو به زبون  م یاورد،ت وی سالن قدم میزد و جواب سوال هایی که میپرسید رو م یداد. وقتی سرش رو بالا اورد رو به ر وی اتاق چان ایستاده بود .

ضرری نداشت،باید امتحان میکرد،باید با این هیولای بی رحم به توافق میرسی د .

دستش رو بالا اورد و نزدیک در برد اما درست قبل از ضربه زدنبهش،برای ثانیه  ای مکث کرد،عادت به این احساسات جدید نداشت،اما انگار چیزی درون وجودش اون رامنع م یکرد.  

نفسش رو کلافه به بیرون فرستاد .

_بیخیال مرد،فقط انجامش بده .

چند ضربه آهسته به در زد،وقتی جوابی نش نید در رو باز کرد و به داخل اتاق سرک کش ید،خالی بود .

دستش رو روی  سینه اش گذاشت و نفس حبس شده رو به بیرون فرستاد.

شاید الان،دق یقا در ه مین لحظه توان دیدن چان رو نداشت،اگه کمی با خودش سبک و سنگین میکر د شاید حرف های بهتری به ذهنش میرسی د.  

وارد اتاق شد و روی صندلی چان نشست،پاهاش رو روی میز گذاشت،عادات چان رو میشناخت،پس کش وی میز رو باز کرد و جعبه سیگار برگ و فندکی که کنارش بود رو برداشت .

یکی از سیگار ها رو از داخل جعبه برداشت و مشغول روشن کردنش شد که چشمش به برگه های سبز رنگ شرط بندی افتاد که داخل کشو قرار داشت.  برگه ها رو برداشت،اولین چیزی که به چشمش خورد رقم نجو می اون بود و اسم چان که زیرش نوشته شده،امضا هم کرده بود .

KATANA (SEASON1) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang