Chapter 09

286 48 7
                                    

اتاقی به رنگ سرخ،بدون هیچ درب یا پنجره ای.  

تنها بود،انگار سال هاست که اینجا حبس شده،نه خبری از نور بود و نه هوا .

هرزگاهی دستش رو روی  سینه اش میذاشت،به دنبال ضربان قلب،ولی تپشی حس نمیکرد،خون منجمد شده توی رگ هاش  نشون دهنده ی یک چیز بود،اون مدت هاست که مرده .

  

با باز شدن پانسمان صورتش سوزش تیزی رو  حس کرد،سه هفته ای میشد که جلو اینه نرفته بود،از دیدن چهره جدیدی که با یک زخم عمیق نشانه گذاری شده هراس داشت. دکتر با دقت به زخم نگاه کرد،بخیه ها جوش خورده و زخم هم درحال ترمیم بود .

پنبه اغشته به ضدعفونی کننده رو برداشت و آهسته روی زخم کشید.  

چان چشم هاش رو بست و سعی کرد مثل هروز سوزش ازاردهنده زخم رو تحمل کنه .

با حس کردن پوزخند سهون چشم هاش رو باز کرد و به اون خیره شد .

_ببخش،فکر اینکه حیوونی که خودت تربیتش کردی اینجوری بهت حمله کرده ذوق زده ام میکنه.  

سال ها بود که چ نین شکارچی خوبی نداشتی.  

وحشی و بیرحم؛یک ترکیب دلنشین.  

-خفه شو کارتو بکن،سرم شلوغه باید زودتر بر م .

جوابش رو با نشون دادن یک لبخند خلاصه کرد و پانسمان جدید رو بست.  

_اینم از این،تمو م شد .

چان کتش رو از روی تخت برداشت وبه سمت درب خروجی رفت .

دقیقا توی چهارچوب در،پشت به سهون برای لحظه ای ایستاد.  

-بیست و سه،سیزده.  

_میدونم،چند دقیقه دیگه میر م .

چان سرش رو به نشونه تایید تکون داد و از اتاق خارج شد. دکتر هنوز لبخند روی لبش بود،هیچگاه چان رو اینقدر کلافه و عصبی ندیده بود .

رفیق دوران دبیرستانش بود و این دوستی تا الان ادامه پیدا کرد .

عینکش رو آرزوی چشمش برداشت و توی جیب روپوش سفیدش گذاشت .

  

چند دقیقه ای میشد که جلوی درب اتاق چان ایستاده بود و سعی میکرد رمز در رو به یاد بیاره.  

هربار اعداد مختلفی رو امتحان میکرد ولی همگی اشتباه بودن .

_لعنتی،یادمه توش یکی دوبار عدد سه داشت .

کلافه دستی توی موهاش کشید و پشت در نشست .

_واقعا خودمم نمیدونم چجوری تونستم با این ذهن کندم دکتر بشم؟لعنت،لعنت،لعنت بهت .

با دیدن یک جفت کفش  سیاه جلو روش، سرش رو بالا اورد .

-چیکار داری میک نی؟  

KATANA (SEASON1) Where stories live. Discover now