+من خودم خالق اینطور کثیف کاریام،از دیدنش لذت می برم
در جواب چان چشم آرومی زمزمه کردن و کیف ها رو روی زمین گذاشتن . محتوای اولین کیف طناب های قطور و زحمتی بود که لکه های خون خشک شده رو م یشد روشون دید.
فکر شکنجه و درد جدید باعث شد بک خودش رو روی زمین عقب بکشه،ولی با کشیده شدن زنجی ر قلاده اش ناکام موند و به جای قبلی برگشت .
محتوای کیف دومی یک کپسول کوچک گاز،شلنگ و چند نوع فندک با ابعاد و شکل های مختلف بود .
با باز شدن چمدان سوم ترس توی وجود بک رخن ه کرد،لرزش تنش کاملا قابل دیدن بود .
عرق سرد روی پیشونی اش نشسته بود و با مردمک های لرزان چشم های به مجموعه چاقو های تیز و برنده ای که توی چمدون سوم قرار داشت نگاه میکرد.
با خشونت طناب های زمخمت و قطور رو دور دست وپای شکسته ی بک بستن،التماس نه ولی از شدت درد، بلند ناله میکرد.
وقتی بستن طناب ها تموم شد نفر دوم کارش رو شروع کرد،کپسول گاز رو برداشت و مشغول وصل کردن فندکی با سایزکوچک بهش شد .
نفر سوم که مدتی میشد بین چاقو ها جستجو میکرد بالاخره یک چاقوی ریز برداشت،دسته چوبی و حکاکی های روش و تیغه ش که از شدت تمیزی برق میزد ترس بکرو بیشتر و بیشتر میکرد.
با شنیدن برخورد بوت های چرمی چان به پارک ت سرش رو برگردوند تا ببینتش.
چان درحالی که دستکش های سفیدی رو دستش میکرد جلو تر اومد و نگاهی کلی به بک انداخت .
خم شد و از توی کیف دوم الکل و ضدعفونی کننده برداشت،پنبه رو بهشون اغشته کرد و روی کمر بک کشید.
با برخورد آن مایع سرد بک به خودش لرزید.
توانایی هضم چیزی رو که میدید نداشت .
اینبار لب به التماس باز کرد شاید برای اندکی دلرحمی و یا تخفیف در اعمال درد .
چان بی توجه به ناله های دردمند بک تمام کمرش رو ضدعفونی کرد .
بعد ازینکه مطمئن شد به خوبی پوست رو تمیز کرده چاقو رو برداشت و با فندکی که کنار دستش بود داغش کرد .
حدود دو دقیقه ای میشد که آتش رو مستقیما روی تیغه چاقو گرفته بود،آهن از شدت داغی به سرخی میز د
بک چشم هاشو بست، توی دلش دعا دعا میکرد که همین الان توی همین ثانیه بمیره و خلاص .
با شنیدن صدای چان چشم ها رو باز کرد و با ترس به چاقو خیره شد .
_محکم بگیریدش بچه ها
حس میکرد،گرمای سوزان چاقویی که به پوستش نزدیک میشد رو حس میکرد.
ESTÁ A LER
KATANA (SEASON1)
FanficName: KATANA Couple: #Chanbaek #OtherExoCouples Genre: #NC+21 #Smut #BDSM #DARK writer: #Baran & Aslan Teaser: ◐| بـیون بکهیون یکی فعـالترین افسرانپلیس کی فکرشو میکرد دست و پاهاشو به تخت ببندن و به نوبت بهش تجاوز گروهی کنن بیهوش بود،حتی به یاد ند...
Chapter 03
Começar do início