| Chapter 27

279 86 21
                                    

27 | سه شاخه گل بابونه

"بالاخره ما اینجاییم"

جونگوو و ته ایل مشغول صحبت باهم دیگه بودن و کارها رو انجام می دادن. همه اونها توی محلی بودن که اموزش خیابونی اونجا برگذار میشد. تیونگ و چندتا دیگه از معلم ها با اجازه والدین، کودکان رو اورده بودن، با این حال برخی از والدین هم برای کمک حضور پیدا کرده بودن.

"پاپا! باید جعبه ها رو کجا گذاشت؟"

بلو پرسید.

تیونگ به عقب برگشت و جهیون رو دید که صندوق عقب رو باز کرده بود و داشت جعبه ها رو در می آورد. تیونگ، بلو رو بلند کرد و بوسه ای روی گونه ش نشوند. به سمت جهیونی رفت که آستین هاش رو بالا تا زده بود و موهاش رو روی صورتش ریخته بود. تیونگ در دل به این تیپ ها و استایل های جهیون حرص خورد چرا که تنها اون رو عاشق تر از قبل می کرد.

تیونگ رو به جهیون گفت:

"میتونی اونا رو، اونجا روی میز بزاری... کمک نیاز داری؟ اگه داری، بگو که بچه ها رو صدا بزنم"

"به من اعتماد کن، معلم لی"

و با چشمکی که بهش زد، جعبه هارو بلند کرد و به سمتی که تیونگ گفته بود، رفت.

تیونگ در حالی که بلو توی بغلش بود همراه جهیون قدم زد.

"من-من فقط سعی می کنم بهت کمک کنم."

جهیون زمزمه کرد و جعبه رو، روی زمین گذاشت.

"اما من خوبم"

سپس دوباره هر دو برگشتن تا جعبه دیگه ای رو بردارن.

"من باید یه روز بقیه بچه ها رو هم بهت معرفی کنم.. یعنی دوستام رو"

"با کمال میل...منتظر اون روزم"

تیونگ لبخند زد. و بعد به سمت جایی که کون و بقیه بودن رفت و جهیون رفتن تیونگ رو تماشا کرد. به نظر میومد که بلو از این مراسم و کارهای خیریه لذت میبرد. جهیون تاکنون به این مراسمات نمیومد ولی کمک مالی زیادی می کرد.

و از نظرش، دوست داشت از این به بعد تیونگ زمانی رو صرف کارهای خیریه بکنه.

بعد از اینکه کارش رو انجام داد، صندوق عقب رو بست و ماشین رو قفل کرد به سمت تیونگی رفت که پیش بقیه دوستاش بود و مشغول صحبت بود.

تیونگ با دیدن جهیون گفت:

"اوه جهیون! اینا دوستایی هستن که هم با من و هم با هه چان دوستن و همیشه برای کارهای خیریه خیلی بهم کمک میکنن...بچه ها! جهیون... و جهیون! بچه ها، جمین، جنو، رنجون، چنلو، جیسونگ و یانگ یانگ"

Lavender [Jaeyong] | completeWhere stories live. Discover now