14 | چشم زیبا
«هیونگ!»
تیونگ نگاهش رو از جهیون گرفت. ژاکت کش بافت پشمیای را که پوشیده بود رو درست کرد تا جای مارک روی گردنش مشخص نشه. لبخند کوچیکی به مارک زد.
تیونگ رو به مارک گفت:
« حالا میبینم که چرا داداشم میخواسته خوب ظاهر بشه و لباس خوبی بپوشه»
مارک خندید و گفت:
« واقعا؟»
تیونگ سر تکون داد و گفت:
« بیا داخل ... هیوک تازه لباسهاش رو پوشید و حاضر و آماده منتظر اومدن تو شد»
مارک وارد شد.
دونگهیوک داشت میز رو می چیند...
مارک رو به دونگهیوک گفت:
« ببخشید که دیر اومدم»
دونگهیوک با لبخند گفت:
« معذرت نخواه ..چون تو به موقع رسیدی»
بعد از وارد شدن مارک، تیونگ بخاطر باد سردی که از در ورودیای که باز بود، به داخل وزید کمی لرزید و دستاش رو توی سینه هاش قفل کرد. دستهای از موهاش رو پشت گوشش انداخت ... کمی این پا و اون پا کرد تا یخ بینشون رو بشکونه...
« میتونی بیای داخل، اگر میخوای.. غذا زیاد درست کردم»
بعد گفتن این تیونگ به خودش لعنتی فرستاد چون نفهمید چرا به این صورت جمله بندی کرده...
جهیون سرش رو تکون داد.
" اوه، ممنونم .. ولی من کار دیگهای برای انجام دادن دارم و باید برم ... شام خوبی و اوقات خوبی داشته باشین"
جهیون به سختی گفت ... تصمیم گرفته بود بره، نمیخواست امگا رو ناراحت کنه و از طرفی خودش هم آماده نبود. قلبش با سرعت به قفسه سینهش می کوبید و ذهنش هم بهم ریخته بود. بوی لوندر داشت از پا در میاورد ...بیشتر از هر چیزی که تصورش رو می کرد دیوونه کننده تر بود.
به سمت پلهها رفت ولی قبل از اینکه بره، تیونگ گفت:
« می دونم که یکمی یهویی شد اما ..... نمی خوای صحبت کنی؟»
تیونگ بعد گفتن این حرف به مردی که پشت بهش ایستاده بود خیره شد. احساس کرد قلبش با دیدن چهره خوشتیپ و هیکل بی نقصش ایستاده و یه چیزی به ذهنش میومد و اون هم این بود که آیا واقعاً خودشه؟! تیونگ واقعاً به یاد نمی آورد که آلفای زیبایی داشته باشه ولی نمیدونست چرا، اما به خودش می بالید بخاطر این آلفا.
جهیون برگشت و به امگا نگاه کرد.
"اشکالی نداره از نظرت؟. یعنی منظورم اینه که میدونم باید مراقب اون دو نفری که داخل هستن باید باشی"
أنت تقرأ
Lavender [Jaeyong] | complete
قصص الهواة" من باید برای اینکه تو پیدام کنی، گمت میکردم... " 🖇 ؛ جایی که جهیون یک شب با امگا ی معطر به لاوندر ـش ایستاده بود . - ژانر: امگاورس ، رومنس ، اسمات ، درام ּ 🔗 Persian translation Written by ; v_primaleon Translated by NCT fictions 🥇#1 in #ja...